سلام گلاله بانوی مهربان
رنجاندنِ کسی مثل ریختن یه کیسه برنجِ کیلویی دویست و پنجاه هزارتومن زیر فرشه
همیشه بخندی عزیزبانو آمین
وحق باشماست باید گاهی رها کرد البته رها کردن نه به معنای بی اعتنا بودن چونکه وقتی از گفتار یا رفتارِ ناسنجیده ی کسی آشفته رنجیده خاطری ؛ اصلا نمیشود بی اعتنا به قضیه بود چون بالاخره گوشه ای از خمیرمایه و طینتِ انسان از اُنس و احساسه که این احساس ناخوشایند همچون خوره روح و دل و جان رو آزار میده برای همین هم هست که سعدی شیرازی در طنزی بسیار زیبا میگه که :
گاوان و خرانِ باربردار
بِه زآدَمیانِ مردم آزار
و در کل مردم آزاری و تکبرِ منجر به رنجاندن نوعی بیماریِ سرایتی است لذا برای مبتلا نشدن به قولِ شما بانوجان باید رها کرد و این رهاکردن را من به معنای (به خداسپردن) می دانم (افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد ) چرا که خدا (من یشاء) است و بالاخره یا به دعای خیر شما ان شخص را هدایت به نیکی و عذرخواهی میکند یا اینکه خودِ خدا طبق حق الناس آن طرف را مجازات می نماید . و در کل باید در زمان حال زندگی کرد و از گذشته هرچندکه دشوار است و جانکاه ؛ عبور کرد و به قول مولوی (صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق / نیست فردا گفتن از شرطِ طریق ) و به قول خیام نیشابوری
( ( از دی که گذشت هیچ از آن یاد نکن / فردا که نیامده است فریاد نکن / برنامده و گذشته بنیاد نکن / حالی خوش باش و عمر برباد نکن )) .
و اینکه بانوجانم رنج را (رَ ) به (دِ) تبدیل به نگاهِ دریایی ات و دِنج خیال باش که خدای بیننده هست و تمامِ رنجاندن ها؛ پنهانکاری ها و نامردمی ها و ایضاً خوبی ها را می بیند و به ثبت می نگارد و همچنین ناراحت که شدیم باید (نا) ش رو برداریم و (راحت ) بشیم به مددِ الهی و این نگاره هم تقدیم این صفحه ی نیک اندیشِ خیرکردار :
به نام خدا
روزی سقراطِ حکیم مَردی را دید که خیلی ناراحت و متاثّر بود.
علّتِ ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم.
جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجّب گفت: خب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.
سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد ؛ آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلّم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودنِ کسی دلخور نمی شود.
سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی را به او برسانم.
سقراط گفت : همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی.
آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟
و آیا کسی که رفتارش نادرست و دلشکن و دوراز ادراک مخاطب و قضاوتمنش و زننده است ؛ روانش بیمار نیست ؟
اگر کسی فکر و روح و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود.
بیماریِ فکری و روان ، نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجِش ، نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است و قاضی رفتار و رنجکار ؛ دل سوزاند و برای عاقبت بخیری اش دعایش کرد و کمک کرد و به او طبیبِ روح و داروی جان را رساند.
پس از دستِ هیچ بیماری دلخور مشو و توقعِ درک از او نداشته باش و آرامش خودت را از دست مده و خودرا به خدا بسپار تا بیشتر اذیت نشوی .
بدان که هر وقت کسی دارد به تو هر نوع بدی می کند یا دل می شکند ؛ آن شخص در آن لحظه بیمار است... .
زندگی زیباست ا ی زیباپسند
مُثبت اندیشان به زیبایی رسند
آن قَدَر زیباست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت (هوشنگ ابتهاج )
از یگانه خدا برای همگی مان ( قلب سلیم ) دوراز غمها از ته دلم صمیمانه و صادقانه خواهانم
یادش بخیر بچگی ها جمله ی معروف شکرآب ها این بود :
قهرم باهات تاقیامِ قیامت و قیامت که همین پنج دقیقه بعدش بود .
ارجمند است وجودی که :
قلبش کودکانه
قهرش بی کینه
آشتی اش پیشینه
دوست داشتنش بی ادعا
مسائلِ بی مرتبطش به قدرتِ ادراکِ تفکیک از هم سوا
و بخششِ او بی منتهاست