((تُنگ ماهی ))
باز امشب مرغ دل دارد هوایی میشود
همچو جغدی باز مبهوت سیاهی میشود
ماهی سیاه بختم رفت و بدریا رسید
پس چرا بازم اسیر تُنگ ماهی میشود
امشب ای مطرب نوای بینوایی ساز کن
چون دلم مشتاق بر، ماتم سرایی میشود
نغمه ایی دیگر بخوان مرغ سحر شاید دلم
باز دارد شاهد عشقی الهی میشود
بر در میخانه امشب شور و غوغایی بپاست
شاید امشب لیلی من رفته ، ساقی میشود
من که بودم سالها عاشق به لیلای خودم
از چه رو لیلای من ، فکر رهایی میشود
این دل من خورده سالها خنجر از لیلای خود
پس چرا مغموم و دلگیر از جدایی میشود
پیر مرشد گفته بود ، دل را مبند محکم به او
گر که تقدیر باشدت ، وصلت خدایی میشود
لشکر غم گر بتاخت بر پیکر این بینوا
دل برای لیلی اش هردم فدایی میشود
یارب آن لیلا نبخشی بر من و تنهائیم
عهد خود میشکند دل ، باز (لاعی*) میشود
همچو کوهی از درون آتشفشانی میکنم
پس چرا از عشق من هر لحظه شاکی میشود
بخت و اقبالم بعشق جز حسرت و اندوه نبود
کی نصیب شانه هایم، باز شاهی میشود؟
شهریارا،این سیاوش میر و سردار تو بود!
پس چرا دربند این افکار واهی میشود؟
عاقبت این دفتر شعرم ، بپایان میرسد
عاقبت این عشق هم ، روزی نهایی میشود💔
SIAسیاوشVSH
1397/4/21
لاعی= بددل
ولادت حضرت معصومه (س) بر شما و دیگر محبانش مبارک!
آوای دلتون شاد
احساس زلال دلسرودههاتون ستودنی است.
گاهی برخی از اشعاری را که میخوانیم، فقط نظم هست و رعایت وزن و ردیف و قافیه؛ اما، شعرهای شما، از جنس احساس و دل هست؛ و این ویژگی، بسیار ارزشمند است. گاهی در اشعارتان وزن، ردیف؛ قافیه را رعایت میکنید و گاهی نه؛ اما همیشه جوششی و دلی میسرایید.
از دید من، حرف نخست را احساس و دل انسان میزند و بعد رعایت شکل ظاهر و قالب.
به نظرم اگر قالب اشعارتان را دلنوشته بزنید، دیگر جای هیچ خردهگیری نیست؛ و نوای دلتان بهتر شنیده میشود.
سخن کز دل برآید؛ لاجرم، بر دل نشیند.
بسرایید به مهر