سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 28 فروردين 1403
    8 شوال 1445
      Tuesday 16 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۲۸ فروردين

        عمران

        شعری از

        محمد شمس باروق

        از دفتر ره عشق نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۰:۰۳ شماره ثبت ۶۵۰۸۴
          بازدید : ۶۸۰   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        اولین بار عمران در آبادی دیده شد 
         
        بچه یتیمی که در کودکی بزرگ بود 
         
         درختان گردو را نوازش می کرد
         
        عاطفه را به گل ها پیوند می زد 
         
        موتور آب ، خون و روغن قاطی کرد 
         
        خشکسالی به زمین پمپاژ شد
         
        عمران باز به تعویض روغنی بهار 
         
        اسکناس شمار هدیه داد
         
        مروارید چشم عمران آب می خورد 
         
        دعای باران از عمران به خدا شکایت کرد
         
         خاک ‌غصه می خورد 
         
        چاه عمیق در زمین عمران به خواب عمیق رفته بود 
         
        باران بی موقع به خاک زمین 
         
        بذر یاس افکنده
         
        ابرها وام ۴۰٪ نزول کردند 
         
        زمین عمران فقط به لطف اشک مسجد ، سبز ماند
         
        گفتند عمران پدر موسی شبان است
         
        انگار در کودکی عمران چوپان بوده است
         
        انبیا هم با چوپانی با خدا خلوت کرده اند
         
        او بنایی کرد بعد معمار شد 
         
        بعد عمران جاده کشید 
         
        تا نقاش شد 
         
        شیطان را در نقاشی کشید 
         
        و از منزل بیرون انداخت
         
        تا این اواخر کشاورزی می کرد 
         
        به تازگی خبر آوردند شعر می کارد 
         
        یونجه برداشت می کند 
         
        بعد ها عمران عرفان خواند
         
        شبانه روز قران می خورد 
         
        تا قران بالا آورد 
         
        گفت من امام را دیدم 
         
        سالها با حلاج از یک داربست 
         
        از ساختمان مسجدی در بغداد آویزان بود
         
        منصور را در تذکره الاولیا گم کرد 
         
        عمران هر که باشد ، باشد 
         
        او از اول پدر من بود .
         
         
        ۶
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۰:۰۷
        درود گرامی خندانک خندانک خندانک
         موسی عباسی مقدم
        شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۸:۲۴
        درود برشما باروق عزیز خیلی بامزه بود خندانک خندانک خندانک
        منصور شاهنگیان
        شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۹:۳۹

        درود بر شما بزرگوار ...
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۳:۳۵
        درود برشما خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حمید رفیعی راد (کوروش)
        شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۳:۳۶
        درود جناب باروق خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۴:۳۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        نقی باقری
        شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۰:۵۱
        سلام
        پایدارباشید.
        ابراهیم ساجدی
        يکشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۰:۰۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0