یاس خیال من

میخزم بر بغل دیواری
بغلش سرد،اما قلبش
مهربانتر از این مردمِ نامردم هست

یاسِ زیبای خیالم شده ای
عطرخوشبوی تَنِ توست شنیدن دارد
ناز چشمان قشنگت چه خریدن دارد
چون غزالی که رَمیدست زصحرای جنون
صید تو گشته به صیّاد مُحال
این مَنم در پی تو
شهر به شهر
کوچه به کوچه گَردان
می نشینم سر هرکوی وگذر
عابری می دهد از آمدن یار خبر
من شتابان به آنسوی دَوان
کِرکِرِ خنده ی آنهاست روان
آه
باز هم داد فریبم چوپان
آنطرف چند کودک به لی لی،مشغول
کودکی دید،مرا
گفت باخنده به همبازیِ خود :
باز دیوانه ی شهر
سنگ بر پای و دِلِ او بزنید
من گُریزانم و آنها خندان
خسته از سنگ پرانی های سنگ دلان
می خزم بر بغلِ دیواری
بغلش سرد،اما قلبش
مهربانتر از این مردمِ نامردم ِ نامَردمَرام
رامین
۳/۲/۹۷


درود و احترام

دلسروده تان دلنشین بود و به یادسپردنی این حرفِ دلِ فرهیخته بیان تان

زنده باشید و سرافراز

بسیار زیبا و موثر بود
مبین مشکلات جامعه

باز دیوانه ی شهر
سنگ بر پای و دِلِ او زنید


عالیه موفقیت شما را از دست خدا خواهانم

درود بر شما

شاغر گرانمهر
جناب رامین عزیز
سپاسگزارم
از آقینش این اثر زیبا و تاثیر گذار .
شعری یکدست با موسیقیای دلنشین و معنا زا .
متشکرم
سلام
میخزم بر بغل دیواری
بغلش سرد،اما قلبش
مهربانتر از این مردمِ نامردم هست

درود برشما
شعر زیبایی است

بسیار زیبا و دلنشین
درود