سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
|||||||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
درود برشما جناب دکتر خوشحالیمزحضورشمادراین جمع
شعربااحساسی بود
تازه واردین ومعمولا اشعاراول رانقدنمی کنیم
اما بااجازه تون چون اجازه ی نقد دادین به نکاتی جهت همفکری اشاره می کنم ....
قالب شعرتون رومثنوی زدید وباتوجه به آن شعرتون دچارمشکل است
مثنوی در لغت به معنی دوتایی است.
اشعاری که بر یک وزن خاص اما هر بیت ان قافیه مستقل دارد یعنی دو مصراع هر بیت هم قافیه هستتند.تعداد ابیات مثنوی محدود نیست.
از آنجا که مثنوی به لحاظ قافیه محدودیت ندارد بیشتر برای موضوعات طولانی به کار می رود.
خصوصیات مثنوی باعث شده است که داستان ها اغلب در قالب مثنوی سروده شوند. علاوه بر داستان سرایی، برای هر موضوعی که طولانی باشد هم از مثنوی استفاده می شود.
بنابرتعریف بالا هر بیت از مثنوی باید باهم هم قافیه باشند دراین شعرشما فقط بیت اولش قافیه اش درست است
وبقیه اصلا قافیه ندارد...
تعریف ساده ی قافیه:
به کلماتی که در انتهای هر مصراع بیایند + هم وزن باشند + در حرف آخر با هم مشترک باشند ، قافیه گفته می شود.
تعریف ردیف چیست ؟
بنابراین تعریف باید بقیه ی ابیات راهم درست کنید
بیت اول رامشاهده کنید:
گفتی آن شب که بیا شعر بگو تا که دلم وا بشود
درد دست و دل و بازو، همه یکجا که مداوا بشود
کلمه ی دوا ومداوا باهم هم قافیه اند و بشود که درهردو مشترک هست ردیفش هست این بیت درسته
اما دربقیه فقط ردیف هست بشود دربیشتر بیتهاتکرارشده واین ردیف است قافیه ندارد بیتهاتون
ردیف به کلمات مشترک در اخربیت گفته میشه مثل همین بشود که اجباری نیست واختیاریه درشعر اما قافیه دراشعارکلاسیک اجباریه وپایه واساس سرودن مثنوی وغزل
به قسمتی ازمثنوی مولوی دقت کنید
شنو این نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد
نی حریف هرکه از یاری برید
پردههااش پردههای ما درید
همچو نی زهری و تریاقی کی دید
همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید
نی حدیث راه پر خون میکند
قصههای عشق مجنون میکند
محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست
همانطورکه می بینید این شعر قافیه داره به اخرهرمصراع دقت کنید ازهمون بالا
حکایت باشکایت هم قافیه است
ببریده اند بانالیده اند
فراق با اشتیاق
.
.
.
.وهمینطوراگه دقت کنین هربیت یک قافیه ی مجزاداره
وقافیه درش هست ...
جداازاینا وزن شعر هم مشکل دارد وباید ویرایش شه
ببخشید بزرگوار که جسارت کردم