سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        آتشی برای من

        شعری از

        علی مزینانی عسکری

        از دفتر مزینان نامه نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۶ ۰۹:۱۲ شماره ثبت ۶۲۹۸۶
          بازدید : ۵۸۸   |    نظرات : ۲۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی مزینانی عسکری
        آخرین اشعار ناب علی مزینانی عسکری

        خدایا ای بزرگ زیباترین زیبای زیباها
        و نام آورترین نامی نامی ها
        سرآغاز همه نیستی و پیداها
        تو که تنهاترین تنهای تنهایی
         و ناپیدای پیداهای گمنامی
        خدایا حرفها دارم
        نمی دانم چگونه و چطور فریاد بردارم
        تو را ای هستی ام آخر چگونه یار خود سازم
        بت من!
        ای که ایستاده و فرمان می دهی تا من
        بتازانم
          بسوزانم
                 و غارت ها کنم هربنده ات
                         ای خالق بی بند و باری ها!          
        خداوندا !
        مرا فرمان دهی تا معصیت فرمانده ام باشد
        و آنگه خود بسوزانی تمام هستی ام باهم
        دگر خاکسترم بر باد دهی  تا نیست تر گردم
        خدایا !
        این چه کاری است یا چه فرمان است
        بگو آیا تو چون این بنده ی زارت که می بینی
        چنان درویش فقرآلود
        گناه آلوده دامان است
        و با کشکول بی هیچش
        فرو نگذاشته هیچ و هیچ را بیند
        و تو خوشحالترین و شادمان از اینکه
         یک
        از صدهزاران یک
        دوباره راه بر آتش برد
        بسوزد گرم سازد تنوری که بر افروختی
                                                   ای خالق آتش      
        همان آتش که از هرمش
        فرو افتاد یکی بدنام
        تو فرمان دادیش تا سجده آرد بر یکی از خاک
        و او خندید
              باز خندید
        که این از جانب تو ای که او را بهترین خواندی
        چرا باید
        چرا باید سرتعظیم فرود آورده و از خاک
         یکی را سر بساید برزمین یعنی که والایی
        مگر او بهترینت نیست
        و تو !
        ایستادی و فرمان خویش فریاد فرمودی:
        که ای ابلیس
                     منم من  
                          فرمانده ی هستی
        و او  ایستاد و فریاد کرد:
        منم من
               بنده ی هستی
        تو گفتی :
               سبّحوا ، تکریم کن او را
                             که او چون من امیر کل این هستی است
        و او ایستاد و فریاد کرد:
                   ولی من سالها اینم
        و تو گفتی:
        پس دور شو
            برو
                  تا دورترین دورها
        و رفت اما
        به فرمان تو باز آمد
                 که تا آتش زند برجان
                    و خاکستر نمایدکل هستی را
        همان هستی که با فرمان تو پیدا و پیدا شد
        نمی دانم گناهم چیست؟
        اصلاً من گنه کارم!
                  خطایم چیست ؟
                        خدایا من خطاکارم!
        تو خود شورانده ای او را
        چگونه می توان ایستاد و دستورات او نشنید
        که او حکم از تو دارد این گناهی است بس بزرگ از من
        که حکم حاکم و حکمران حکمرانان هیچ انگارم
        مگر این نیست گناهی چون کوه ها
        آبها
        بادها
        یا هر چه در دنیاست
        تو خود فرموده ای کفر است
        مگرمن زیر دست نیستم
         چگونه می توانم از اولی الامرم
        همان والاترین حاکم
        نگیرم هیچ دستوری
        مگر من با دوچشم خود ندیدم
                                   عاقبت با او چه ها کردی
        همو که سال ها برتو
        آری فقط برتو
        سجودش بود
        رکوعش
        ذکرش
        نام تو، آری نام پاک تو
        ورد زبانش بود
        همو که سال ها هر رب اعلایش
        همانند شب یلدای من
        طول می کشید و ذکر تو می گفت
        به تنها یک گناه
        آری، تنها یک خطا
        از پیش خود راندی
        دگر راهش ندادی تا که شاید
        با گفتن صدها هزار ذکری که پیشتر می گفت
        باز آید به درگاهت
        چگونه ای اله من
        امید من
        تمام هستی من
        مرا که صدهزار باری گنه کرده
        و پیمانه به پیمانی شکستم 
        تو می بخشی
        نمی دانم چگونه باورش سازم
        کسی با یک خطا دیگر به درگاهت ندارد ره
        که برگردد
        پشیمان است
        تو او را می فرستی تا که دیگر بازگردد
        نیاید
        هیچ پناهی نیست
        امیدی نیست
         دگر جانی تاریخ است
        خدایا
        خداوندا
        تو می گویی که باز آیید
        اگر صدبار و باز صدبار شکستید توبه ی خود را
        شگفتا گو چطور عدل است این
        یا این عدالت چیست؟
        حقیقت کیست؟
        معنای درست زیستن کدام واژه است
        چگونه باورش سازم
        تو آیا باورم داری ؟!
        یقین داری وگرنه تو قدر قدرت
        جلیل شوکت
        حکمران حاکم هستی
        من محکوم معدوم را
        به پای دار
                 سرم را سرسری برباد می دادی 
        ولی من هیچ فریادی ندارم
        نخواهم گفت اناالحقم
        که این شرک است برتو بی شریک یکه ی تنها
        فقط حلاج می داند
        و او تاب بریدن
        و خندیدن
        و یا بوسیدن این دار دارد، حضرت دادار
        الا یا ایهاالساقی
        مرا دیوانه ای می کن
        زاین درماندگی
                     بیچارگی
                        ای نازنین مجنون لیلی کن
        جنون را دوست می دارم
        پس ای ساقی بمیرانم
        من این جور مردنی را می پسندم
        نه آرام در کنار یک پری وش
        خرامان و خموش
        بی های و هوی
        که می دانم اگر هشیار باشم
        وگر دانا
        تو پرسش می کنی زین پرسش بی چند و چون من
        من هیچ حقی ندارم
        پرسشی از تو یگانه
        آفرین گوی جهان آفرینش
        احسن الخالق بپرسم
        فقط تو
        آری تو
        می پرسی و می خواهی
        چه می گویم
        جواب پرسشت را نیز تو می دانی
        منم نادان ترین نادان
             غلط کردم
                        عذرخواهم
                                   ببخشایم
                                            نادانم نمی دانم
                                                    نمی دانم ، نمی دانم ، نمی دانم و...
        تهران ... پس از زلزله ی بم
        10 دیماه 1382
         
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۶ ۱۸:۳۶
        سلام بزرگوار عزیز وبسیار گرامی اثری مختلفی از شما خواندم عاقبت بخیر گردید سرور ادیبم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی مزینانی عسکری
        علی مزینانی عسکری
        دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ ۰۸:۰۱
        سلام بر مدیر و استادخوش فکر
        لطف و محبت شما را هرگز فراموش نخواهم کرد
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عليرضا حكيم
        پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶ ۰۵:۵۹
        خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶ ۱۹:۱۱
        خندانک
        ارسال پاسخ
        علی مزینانی عسکری
        علی مزینانی عسکری
        دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ ۰۸:۰۲
        سلام و عرض ادب
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶ ۱۵:۱۱
        خندانک خندانک خندانک
        سلام استاد خندانک
        زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        علی مزینانی عسکری
        علی مزینانی عسکری
        دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ ۰۸:۰۱
        سلام و عرض ادب
        تشکر از محبت همیشگی شما بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۶ ۰۵:۳۴
        درود
        زیبا بود خندانک
        علی مزینانی عسکری
        علی مزینانی عسکری
        دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ ۰۸:۰۲
        سلام استاد استکی عزیز
        بنده نوازی می فرمایید تشکر
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی رفیــــعی وردنجانی
        پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶ ۰۹:۱۲
        سلام و درود
        زیبا بود باجمع بندی پایانی دلنشین
        به لطف حق تعالی برقرار باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶ ۱۹:۱۱
        خندانک
        ارسال پاسخ
        علی مزینانی عسکری
        علی مزینانی عسکری
        دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ ۰۸:۰۳
        سلام بزرگوار
        هرگز محبت بی دریغ شما را از یاد نخواهم برد
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        حمیدنوری(احمد)
        پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶ ۱۱:۲۲
        درود جناب مزینانی
        بسیار زیبا بود دست مریزاد
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶ ۱۹:۱۱
        خندانک
        ارسال پاسخ
        علی مزینانی عسکری
        علی مزینانی عسکری
        دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ ۰۸:۰۴
        سلام و سپاس از نگاه زیبایتان بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶ ۱۶:۱۳
        خندانک خندانک خندانک
        علی مزینانی عسکری
        علی مزینانی عسکری
        دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ ۰۸:۰۵
        سلام بزرگوار
        خودتان گل هستید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        حسین حسن پور
        جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۶ ۰۶:۴۹
        خندانک
        علی مزینانی عسکری
        علی مزینانی عسکری
        دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ ۰۸:۰۵
        سلام و سپاس
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        همایون فتاح(رند)
        جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۶ ۲۳:۱۳
        باسلام واحترام
        قلمت و احساست قابل تقدیراست خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی مزینانی عسکری
        علی مزینانی عسکری
        دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ ۰۸:۰۶
        سلام جناب استاد فتاح
        خدا کند روزی شعر بگویم تشکر و سپاس
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        احمد خدادادی دهکردی
        شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶ ۱۸:۳۳
        درودبرجناب عسکری بزرگوار گله ات را زیبا قلم زدید
        ولی اختلاف گناه وتمرد شیطان وانسان در توبه و
        پشیمانی بود شیطان توبه نکرد وموردغضب خداوند
        ماند وانسان بعدازگناه وتمرد ازدستورخداوند توبه کرد
        وموردبخشش قرارگرفت موفق وپیروز باشید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی مزینانی عسکری
        علی مزینانی عسکری
        دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ ۰۸:۰۹
        سلام و عرض ادب
        نمی دانم با این آتش درون چه کنم بزرگوار. شاید آن شب بازهم این متمرد نافرمان به جلدم در آمد و خواست سجلدم را باطل کند...
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0