سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 ارديبهشت 1403
    15 شوال 1445
      Tuesday 23 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۴ ارديبهشت

        ميلاد درد

        شعری از

        ائلمان چمن قارا

        از دفتر شاید شعر نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶ ۱۲:۳۲ شماره ثبت ۶۲۵۶۹
          بازدید : ۴۳۹   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ائلمان چمن قارا
        آخرین اشعار ناب ائلمان چمن قارا

        زمستان بود
        آنروز
        زمستانى سياه و سخت
         
        يادم هست
        هوا سرد بود
        بشدت سرد..
         
        سرما را
        من از تقدير بيرحمى
        كه چون بختك
        در آن سرد زمستان روز
        بر پيشانى ام بنشست
        فهميدم
        و از لرزيدن قلبم
        در آن پستوى تنگ و
        تار و
        رقت بار،
        دانستم زمستان است...
         
         
        سراسر شوم بود آنروز
        سراسر تيرگى، تارى
        سراسر گريه و زارى
        يادم هست
        سراسر غصه بود آنروز...
         
        زمان آبستن درد بود
        و از اندوه،
        مالامال..
        پدر در گوشه اى تنها
        بدور از غصه ى سرما
        پلاسى از نمد
        گسترده بود و
        ورد ميخواند!
         
        نه انگار كه زمستان است...!!!
         
        و مادر
        آن شكيبا زن
        در آنحالت كه مردش ورد ميخواند
        و در آنحال
        كه دردش بود و
        بارى در شكم داشت
        و از سرما، مى لرزيد
        بجاى شكوه از سرما
        ثنا مى گفت و
        شكر ميكرد!
         
        هه..
        دلش خوش بود
        نه انگار كه زمستان است...
         
        ،
         
        بارى
        زمستان بود آنروز
        زمستانى سياه و سخت
        در آن سرد زمستانروز
        برايم مژده آوردند
         
        چه مژده!!؟
        خدعه بود
        خدعه!
        يادم هست
        فريفتندم...!
         
        به زور حيله و نيرنگ
        شكستند آشيانم را
        گريستندم...
         
        نشستند،
        قصه ها گفتند
        برايم وعده ها دادند
        خريدندم...خريدندم
         
        يادم هست
        آن روز سياه و شوم
        به نيرنگى و
        ترفندى
        بريدند،
        بند نافم را...
         
        و من هم
        .
        .
        .
        .
        .
        .
        خر شدم آرى
         
         
         
        ائلمان اكبرى ( چمن قارا )
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0