سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        سوختن با تو

        شعری از

        مستانه دادگر (ماهور)

        از دفتر شعر زیتون نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۶ ۱۴:۰۸ شماره ثبت ۶۱۰۱۴
          بازدید : ۵۵۴   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مستانه دادگر (ماهور)

        رویای خاکستری ام 
        در دست های تو
        آخرین شعله ها را 
        بر دامنم می افشاند.

        سوختن با تو 
        رازی است که ریشه در زمستان دارد
        درست شبیه ذغال های کرسی مادر بزرگ 
        که با نفس  های تو گُر می گرفتند.
         
        #مستانه _دادگر
        #ماهور
        ۶
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۶ ۲۳:۲۴
        سلام استادم زیبا خواندمتان خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۶ ۱۷:۴۷
        درود بانو
        بسیار شورانگیز و زیباست
        دستمریزاد خندانک خندانک خندانک
        مستانه دادگر (ماهور)
        مستانه دادگر (ماهور)
        جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۶ ۱۰:۲۷
        سلام و هزاران درود

        سپاس از اینکه مرا خواندید
        ارسال پاسخ
        باقر رمزی ( باصر )
        پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۶ ۱۷:۲۱
        تاریخ هزاره
        به آبسالی مجاز و عرقِ جبینِ واقعیّتم بنگر
        اگر خشکسالی لبهایم را نمی بینی .
        به آئینه ی غبار گرفته ی دیوار سکوتم بنگر
        اگر جای شلاق شفق را
        در گُردِه ام نمی بینی .
        اگر به آه سرد و نفس گیر
        فین کاشان دماغت نمی نگری
        بدان که خفقان شریعت
        دیریست آغاز شده است .
        نفس فانوسهای کوچه های مرطوب و خلوتمان
        از بوی نفت سیاه بد جوری گرفته است .
        گلوی ناودانهایمان
        زیر نورد تکنولوژی
        له و لَوَرده شده است .
        کمر مترسکهایمان
        زیر چرخِ تِ راکتورهای هسته ای شکسته
        و هیچ آلاله ی زخم خورده ی مزرعه ای
        دم بر نمی آورد .
        آیا من دست پرورده ی پست ترین
        خاکهای شمال و یمین نیستم
        که در پیش خاکهای علّیین
        لُنگ پهن میکنند ؟؟
        بیا دردهای کهنه و زخمهای قدیمی
        ملل ما را ببین
        که چگونه در التهاب خلسه می لولند .
        در لحظه ی هبوط که از لابلای جرز اوزون
        ناخواسته به زمین های گر افتادم
        در میان اوراق سنگین تاریخ هزاره
        ثبت است .
        من بودم که برای لقمه ای نان حلال
        و سیر کردن کودکان آسیب و آواره
        هزاران بار کارِ حرام کردم
        و در دادگاه قاضیان ناخلف
        به دورترین نقطه ی تاریک زمین
        تبعید شدم .
        باز آ که زخم اثنی عشری مان چرکین است
        و ما به دنبال مرهمی
        در انتهای کوچه های بن بست گرفتاریم .

        باقر رمزی باصر
        مستانه دادگر (ماهور)
        مستانه دادگر (ماهور)
        جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۶ ۱۰:۲۸
        درودها استاد ارجمندم

        همیشه در کوچه هی شهرم
        حسرت خیرات میکنند........

        سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        روح اله سرداری
        جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۶ ۰۵:۳۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مستانه دادگر (ماهور)
        مستانه دادگر (ماهور)
        جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۶ ۱۰:۲۸
        زنده باشید برادرم
        ارسال پاسخ
        یونسی یونس
        جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۶ ۰۸:۵۱
        عرض ادب و سلااااااام
        بسیار زیباست خندانک خندانک خندانک
        مستانه دادگر (ماهور)
        مستانه دادگر (ماهور)
        جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۶ ۱۰:۲۹
        عرض سلام و تشکر از نگه پرمهرتان
        ارسال پاسخ
        حسن گائینی (رزاس)
        شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۶ ۱۸:۳۰
        ...سوختن
        با آخرین شعله ها
        امّا با نفس  های تو...
        شبیه ذغال های کرسی مادر بزرگ 
        که بر دامنم رویای خاکستری تو را می کشید

         تقدیم به شما
        و سپاس برای این اثر زیبا
        خندانک
        رضااشرفی فشی
        شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۶ ۲۰:۲۳
        درود سرکار خانم بسیار زیبا و دلنشین سرودید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حسين زرتاب
        يکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ ۲۰:۱۱
        سلام و سپاس

        عالی بود


        162-تبخیر-1396/8/18

        غصه می شوم
        ابرهای اندوه تو را
        تا بارور شوم
        من هستی بی چِستی جان را
        از ژرفِ دریاهای بی تابی
        تا قله های سردِ تنهایی

        بارش شوم روزی
        تبخیرِ حسرت زای بودن را
        از ارتفاعِ دردِ دانایی
        تا دشت های تشنه از اشراق و آگاهی

        آبادی چشمِ وجودِ من
        همواره سر سبز است و بارانی
        پیدا کنم راهی بسوی تو
        از این کلوتِ خشکِ بی حاصل
        این سرزمینِ بی خدا و نان و آزادی
        تا وسعتِ پروازِ بی جایی و بی گاهی و بی رنگی

        #حسین_زرتاب

        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0