تصویر سار رنگ می باخت

سلام بانوی عزیز
سپاس از مهرتان و حضور گرمتان

من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان می بخشد ناروم شاخه خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست شور من می شکفد....سهراب

سلام بزرگوار خوش آمدید
سپاسگزارم

روح من بیکار است:
قطره های باران را، درز اجر ها را می شمارد
روح من گاهی مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد...سهراب

درود استاد

سلام بانو خوش امدید
سپاسگزارم

من صدای وزش ماه را می شنوم
و صدای باران را، روی پلک تر عشق....سهراب

نیره ی عزیزم دلتنگتم

سلام بزرگوار خوش امدید سپاسگزارم

من به آغاز زمین نزذیکم.
نبض گل ها را می گیرم.
آشنا هستم با، سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت....سهراب

سلام و درود استاد گرامی ام
خوشحال و مسرور م از بودنتان و حضور پر مهرتان
قدردانم از دریافت نظر ارزشمندتان

با ویرایش شما شعر فرم بهتری به خود گرفت بسیار بسیار سپاسگزارم

سلامت و برقرار باشید بزرگوار

من صدای نفس باغچه را می شنوم
و صدای ظلمت را، وقتی از برگی می ریزد.
و صدای سرفه روشنی از پشت درخت
چکچک چلچله از سقف بهار.
و صدای باز و بسته شدن پنجره ی تنهایی...سهراب

درود استاد ترکمان