مترسک

که مبادا ابری، یا که شاید سر سوزن شرشر دلخوش رود

حرکت مرگ در این مزرعه را کند،کند


درود
بسیارزیبا بود

درود بر شما

مردمان باز به تزویر و ریا مشغول اند
کودکی در طلب شاخه گلی میگرید
و من اینبار به سر گشتگی لاله ی خون
از پی باد صبا بهر دلم میگردم

سلام و عرض ادب محضرتان بانو حیدری گرامی

عالی و نغز سرودید

مرحبااااااا
زنده باشید به مهر

عالی بود و عالی
خاکستری ماند شعرتان با تعرف وظیفه مترسک

سپاس بانو زیبا سرودی

درود بر شما
هر چیز را باور کنیم، همان را می بینیم
هر چیز را بخواهیم، همان را باور می کنیم
هر چیز لذت بخش باشد، همان را می خواهیم
هر چیز به نیازهای ما پاسخ دهد، می تواند لذت بخش باشد
نیازهای ما از طبیعتمان نشات می گیرند ولی در قالب باورهایمان تعریف می شوند.
چرا اینا رو نوشتم؟ نمی دونم، شعرتون خیلی زیبا بود
یه نیمایی موزون و قشنگ، مرحبا امیدوارم بازم از شعراتون بخونیم

و من اینبار به سر گشتگی لاله ی خون

از پی باد صبا بهر دلم میگردم

سلام عالی بود

جنابعالی خیلی خوبی شعر نیمایی میگید منتظر اشعار بروز تری از شما هستم