اندیمشک من

سلام مهربان درود بر شما

درود بر شما

دلم روشن است که دوباره

در تو زندگی می کند...!

درود بانو آساره ی عزیزم
زیبا وبااحساس بود

درود بانو
سپیدی بسیار زیبا و سرشار از احساس

درود! غزل نبود.سپید یا آزاد است.

قشنگ بود و الهام ساز بانو- بردی مار به یاد ایام کودکی

درود بر شما

بیا د خونه بازی ها
**
بیا د خونه بازی ها
بیاد خاک بازی ها
بیاد دکتر بازی ها
بیاد آمپول بازیها
**
بیاد بچه گی هامون
بیا عشق بازی ها مون
بیاد سادگی های هامون
بیاد اون قدیم ها مون
**
بیا حرفی بزن بامن
بیا دعوا بکن بامن
بیا قهری بکن بامن
بیا آشتی بکن بامن
**
برای اون روزها خوب هنوز هم من دلم تنگ ام
برای اون قهر و آشتی ها هنوز هم من دلتنگم
تو که بودی برام همسر – منم بودم برات بابا
تو می پختی برای من غذایی از سادگی ها را
**
به رسم وا بزرگترها
می بوسیدم تورا تنها
به رسم مادر وبابا
می خوابیدم باهم تنها
**
به رسم وا بزرگترها
بغل می کردمت هر گاه
بدور از چشم های تیز
میبوسیدمت هر گاه
**
یادخونه بازی ها ی بچگی
یا آمپول بازی های کودکی
یا قهر و آشتی های بچگی
یاد سادگی های بچگی
**
دلم می خواد که برگردم
که باتو هم سفر گردم
بریم تا کودکی هامون
که باتو هم قسم گردم
**

**
هزار و یک ترانه
دفتر اول: یاد یار
نام ترانه: بیا خونه بازی های کودکی ها
تقدیم به: معشوق کودکی یم (بانو م-ب) که حال برای خودش پیر بانوی شده است چون من پیر و فرتوت- ویرایش دوم95/6/6

حسن بذرگری(آیین)
توضیحات: سرایش94/10/14- بدیه – ناتمام- تقدیمی

که دلم درد تو جا مانده...........
دلم در تو جا مانده
که در دلم درد تو جامانده و .. فکر کنم اشتباه تایپ است
...........
سلام زیبا بود و من دلتنگ شده بودم برای کار های شما
ممنون

سپاس زیبا بود

سرکار خانم جودکی
درودبرشما

درود بر شما زیبا بود

درود بر شما


پا بـــه پای کــــودکی هــایــــم بیـــا
کــفــــش هایت را به پا کن تا به تا
قــاه قـــاه خــنـــده ات را ســـاز کن
باز هـــم با خــنده ات اعــــجاز کن
پا بکـــوب و لج کن و راضــی نشو
با کســــی جـــز عشق همبازی نشو
بچه های کوچــــــه را هـــم کن خبر
عـــاقــلی را یــک شب از یادت ببر
خـــــالــه بازی کــن به رسم کودکی
با هــــمان چـــــادر نــــماز پــولکی
طـــعـــم چای و قــــــوری گلدارمان
لـــــحــــظه های ناب بی تکرارمان
مــــادری از جـــنـــس باران داشتیم
در کــــــــنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اســـــــــطوره دنــــــــیای ما
قـــــهرمــــــان باور زیبــــــــای ما
قصه های هـــــر شــب مادربزرگ
ماجـــرای بزبز قـــندی و گــــــرگ
غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خــنده های کــودکـــی پایان نـداشت
هر کسی رنگ خودش بی شیله بود
ثروت هــــر بچه قـــــدری تیله بود
ای شریــک نان و گـــردو و پنیر !
هـــمکلاسی ! باز دســــــتم را بگیر
مثـل تــو دیگر کسی یکرنگ نیست
آن دل نــازت برایم تـــنگ نیست ؟
رنگ دنـیایـــت هــنوزم آبی است ؟
آسمــــان بـــــاورت مهـتابی است ؟
هـــرکجایی شــــعر باران را بخوان
ســـاده بــاش و باز هــم کودک بمان
باز بـاران با ترانه ، گـــــــریه کن !
کودکی تو ، کـــــود کانـــه گریه کن!
ای رفــیـــق روزهای گــرم و ســرد
ســـادگــی هــایم به سویــم بـاز گرد!

درود برشما

درود

درود شاعر بانوی گرامی

..............

...............

سلام و عرض ادب بزرگوار

سروده زیبا و دلنشینی از دفترتان خواندم

همیشه باشید و بسرایید

............ پاینده باشید ........

سلام و عرض ادب بزرگوار
درود بر شما




شعر قهقراء من آماده نقد است
دعوتید