سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    یاصدک

    شعری از

    محمد فروغی

    از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

    ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۴ ۰۱:۲۷ شماره ثبت ۴۴۱۹۴
      بازدید : ۷۷۵   |    نظرات : ۷

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر محمد فروغی

    قاصدکی بی خبر از همه جا بی مقصد بی مقصود سرگردان مسافری که هرگز ارابه ران باد پیاده شدنش را ندید در ذهن باد هنوز تصویر مبهمی از آن کودک می وزید و قاصدک تنها مسافری بود که می دانست  ساز باد برای رقصاندن کوک شدست  همیشه در گفت وگوی قاصدک و باد قهقهه کودکی زوزه می کشید باد قاصدک را به دیدار تمام پنجره ها برد و پشت پرده ها را به او نمایاند لرزیدن عریانی را او را هم سفر پرستوها کرد هجرت را لمس کرد معنی پرواز را چشید باد قاصدک را به مهمانی شبانه ی شمع و پروانه برد باد می گفت همیشه در نزدیکی شمع از سرم دود بلند می شود قاصدک تازه فهمید عشق و جنون چگونه دور هم طواف می کنند در حافظه ی دریا روز خورشید را دید شب ماه را دید مسیر تمام رود ها را دید و با این حال فراموشی در فکر دریا موج می زد قاصدک اولین بار از زبان جاری رود مقصد را می شنید به دریا که رسیدند دریا از مقصودی بی مقصد گفت و سفر برای قاصدک معنای دیگر یافت باد قاصدک را به میان درختان برد برگ ها پیش پای باد می افتادند و قاصدک مرگ را نخستین بار تجربه کرد او گمان می کرد روی مرگ زرد است اما درخت کهنسال سمت سبز مرگ را به او نشان داد قاصدک می خواست از آن کودک بداند از آن طراوت مبهم لبخند که آب ها به صورتش می پاشیدند باد می دانست... قاصدک از وقتی چشم به عالم گشوده بود در آغوش باد بود و از سینه های باد سفر را نوشیده بود باد می گفت خوب یادم نیست کودکی بود انگار که در آن روز نه شب بود نه آن موقع هنوز زمان نبود مکان هم نبود آری کودکی با لبخندی تو را فوت کرد به آسمان و باد امتداد آن فوت بود و بانگ هستی امتداد آن فوت بود در گلوی وجود و سفر از فوتی متولد شد قاصدک بی خبر از همه جا در دامان باد سرگردان نه مسافر بود مسافری در پی مقصودی بی مقصد و باد شبی همراه مهتاب از پنجره ای وارد شد قاصدک را در میان پریشانی موی سیاهی انداخت در میان شانه ی طلایی اش دخترک قاصدک را دید خندید قاصدک لرزید این همان لبخند است دخترک در گوش قاصدک چیزی گفت و او را از میان پنجره فوت کرد  او همان کودک بود قاصدک آن شب در معراجش کودک را دید و عشق به او وحی شد  او دیگر یک پیامبر شده بود...   
     
    ۲
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    عباسعلی استکی(چشمه)
    سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۳۰
    خندانک
    نجمه طوسی (تینا)
    دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۴ ۱۹:۵۹
    سلام بر شاعر گرامی
    حوصله و وقت خواننده را هم در نظر بگیرید . می توانستید متنتان را چند قسمت کنید .
    به هر حال ممنونم از به اشتراک گذاریتان
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    علیرضا کاشی پور محمدی
    سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۳۸
    سلام دوست من اولا گزینه ی نقد را فعال کنید تا دوستان نظر بدهند دوم این که آن چه خواندم شعر نبود نثری بود پر از تصاویر و به داستانک شبیه تر . منتظر آثار بهتر شما هستم
    موفق باشید خندانک خندانک خندانک
    نیره ناصری نسب
    سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۴۴
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    وحید کاظمی
    سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۴۹
    درود بر شما
    منصور شاهنگیان
    سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۴۶
    خندانک خندانک خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0