شهر من اینجا نیست

عزیز گرانقدر برادر با ادب و با اخلاقم دست مریزاد ممنونم برای همه بزرگوارید

درود استاد
بسیارزیبا خواندمت
احسنت

درود گرامی
نیمایی زیبا و خوش آهنگ

شهر من اینجا نیست...
پشت چراغ قرمز
پشت ترمزهای عجول
پشت خط کشی های خمیازه
مردی خواب میبیند ،
دختری گل فروش
پسری فال به دست و خانه به دوش
خواب را تعبیر میکند
عشق را سفره می کند
شهر من اینجا نیست...
همسرایی با شعر فوق العاده زیبای شما ...
ببخشید تعابیر زیبای شما هم خلط شد با واژه های صغیرم...
سپاس ها بسیار

شهر من
پشت چراغ جادوست
خانه هایش
همه از آه و گل است
شهر من
زیر درخت کاج است
مرده خاکش
اما
بوی خوبی دارد.
دوست عزیز و شاعر گرامی ، شعر زیبای شما وادار کرد دلم را که این بداهه ساده و کوچک را تقدیم دل زیبا اندیش شما کنم . بسیار زیبا بود و خیال انگیز و مرا به گذشته برد... حقیقتا به گذشته برد... سپاس از شما که این اثر ار خلق کردید . درود بر شما

(شهر من اینجا نیست)


شهر من گم شده در جلد کتاب تاریخ...................

شهرمن اینجانیست
شهرمن
قاضی نداشت
این همه چشم تنگ
که قضاوت شده
پارچ آبی
که هر لحظه از آن می نوشند....بداهه

کودکی‌ام را سنجاق کرده ام
به... جوانی‌ام
و دوچرخه سبزم آن پایین صفحه
مدام تاب می‌خورد!
من آویزانم... از یک دست
به یای آخر تنهایی
که همه کودکی از آن ترسیدم
دروغ می‌گفتند !
روزگار پیرمان نمی‌کند
آدمها تنهایند!....
بشمار... تو روزهای تقویم را
من موهای سپیدم را !
یکی از همین روزها دست می‌کشم
از تنهایی... و سقوط می‌کنم
از آن بالا....
و می‌پرم روی دوچرخه‌ی هفت سالگی‌ام
من کوچک نمی‌شوم ...
دور می‌شوم !


لیلا مومن پور🌺🌺

سلام
استاد شما چرا اینقدر زیبا مینویسید ؟؟
تو مرا دعوت کن به شهر چشمات
تو مرا مهمان ستاره ها کن
دستمریزاد

جناب آقای شفیعی عزیز، سلام علیکم.
................................................................
بزرگوار، بسیار بسیار زیبا ،گوشه هایی ازدردهای اجتماع رابه تصویرکشیده اید.....گرچه تلخند این حقیقت ها.........ولی زیبا بیان شده اند.خداکند که گوشِ شنوایی هم باشد......(شعر) یعنی همین که بدنبالش، تفکری هم باشدخسته نباشید.

سلام و درود استاد شفیعی عزیز
عالی بود
بسیار زیبا و قابل تامل
از تک تک واژه ها حال کردم

که در اینجا همه تکراری عادت هستند .


همه جا دیواریست.


چلچله گم شده است.


مرگ هم حوصله اش سر رفته.


و هنوزم اینجا....


چشم پر خواب مقوایی کودک در شب


در پی زانوی پر بوسه شب بیدار است.

عالی بود خوشمان آمد استاد

سلام و عرض ادب جناب شفیعی گرامی
درود بر شما

سلام جناب استاد شفیعی
عذرم را بابت حضور دیرم را بپذیرید...اول شعرم بعد....


نم نمک باد زرد می وزد باز هم
گل ها را پرپر می کنم
در یک خواب آشفته به نام کابوس جنگ
هدیه کودکی هایم دامن کشیده بر
قطره قطره های خون هم بازی هایم
بر اسباب بازی های سوخته در گودال جنگ
گل هایی که ریخته شد بر سر کودک جنگ
نامش بمب
که هیچ هواپیمایی به گردن نگرفت
جز بر سر شهر من
که هر روز و هنوز بر گردن می آویزد این یادگار جنگ
در امروز آشفتگی های شهر فراموش شده من
چه کسی می فهمد...
تب سرد و کابوس شب های جنگ
بر پیشانی چروک خورده
امروز کودک همواره در حال جنگ
دستان همتبارانم می لرزد
در دستبندهای بیکاری امروز
در قداست تبارم در دیروز
کجاست فداکاری های ایل من
ملکشاهی و سنجابی و سرهنگ لشکر شهر من
مجسمه شیر بانوی طبر بر دست
که هنوز هم می کوبدش بر فرق دشمن آن ناجوانمرد
امروز می زید در فقر مانده برایش یادگار از جنگ
حتی نمی بینم بر سر در شهرم
تابلوی خوش آمدید به شهر شهید پرور من
به یغما بردند بر سر در شهرهای دیگر
اشک های سرد امروز شهر من
چه کنم امروز من....
کودک قهرمان زاده پدرانم در جنگ
می بوسم بازهم دست های بریده ابوالفضل را
در رگ های شهیدان وطنم از هر شهر
در بوسه های فراموش مردمان
بر خرامیدن گلوله های توپ
قطع پای کودکان گریز پای بر دشت ها
بر میدان های مین امروز
کشتگاه همتبارانم بر سینه های شیمیایی سردشت
آه منم کودک زاده جنگ
شهر من کرمانشاه
یادگار خرابی های جنگ

درود بر شما و

بر نگاه و کلام متعهدانه شما

دوست خوبم ...

شهر من همین جاست
من اما
اهلش نیستم

درود بزرگوار زیبا سروده اید

درود برشما عزیزگرامی پاینده باشید

پشت درياها شهريست كه در آن پنجره ها رو به تجلي باز است ..

آفرينننننننننن استاد

شهر من همين جاست همين جاييكه بغضهايم شعر ميشود در هواي سنگين اش ...

درد بر جناب شفیعی عزیز
باز هم شعر زیبای حرف داری خواندم و بسیار بسیار لذت بردم
آفرین برشما و نگاه نقادتان


رستمِ شهرِ من امروز بجُز

تکه ای سنگِ تراشیده به میدانِ ورودی اثری نیست ازَش

شهرِ من سوخته و

همه در کاوشِ ویرانه ی تاریخیِ شهرِ سوخته

شهرِ من مثلِ شما داغان است !

.............................. ............................
عجب صفحه ی پربداهه و زیباااایی!
دست مریزاااد جناب شفیعی عزیز
عالی بود

بروم بقیه ی بداهه های دوستان را بخوانم ...هر کجا هستم باشم...آسمان مال من است...
............................. ..............................
شغالی به درونِ خم رنگ‌آمیزی رفت و بعد از ساعتی بیرون آمد, رنگش عوض شده بود. وقتی آفتاب به او می‌تابید رنگها می‌درخشید و رنگارنگ می‌شد. سبز و سرخ و آبی و زرد و. .. شغال مغرور شد و گفت من طاووس بهشتی‌ام, پیش شغالان رفت. و مغرورانه ایستاد. شغالان پرسیدند, چه شده که مغرور و شادکام هستی؟ غرورداری و از ما دوری می‌کنی؟ این تکبّر و غرور برای چیست؟ یکی از شغالان گفت: ای شغالک آیا مکر و حیله‌ای در کار داری؟ یا واقعاً پاک و زیبا شده‌ای؟ آیا قصدِ فریب مردم را داری؟
شغال گفت: در رنگهای زیبای من نگاه کن, مانند گلستان صد رنگ و پرنشاط هستم. مرا ستایش کنید. و گوش به فرمان من باشید. من افتخار دنیا و اساس دین هستم. من نشانه لطف خدا هستم, زیبایی من تفسیر عظمت خداوند است. دیگر به من شغال نگویید. کدام شغال اینقدر زیبایی دارد. شغالان دور او جمع شدند او را ستایش کردند و گفتند ای والای زیبا, تو را چه بنامیم؟ گفت من طاووس نر هستم. شغالان گفتند: آیا صدایت مثل طاووس است؟ گفت: نه, نیست. گفتند: پس طاووس نیستی. دروغ می‌گویی زیبایی و صدای طاووس هدیه خدایی است. تو از ظاهر سازی و ادعا به بزرگی نمی‌رسی.

مثنوی معنوی

درود بر شما خیلی عالی بود رفیق
خیلی خوشم ومد
مرحبا

با سلام جناب شفیعی‌‌عالی و از اشنایی‌با‌شاعری
مهربان
تو‌نمیدانی‌که من که‌در بنز سوارم
چقدر خوشبختم‌‌ زندگی یعنی این
پول یعنی قدرت شادی من که راحت
هستم راحت و اسوده تو برو لقمه نان
پیدا کن

درود برادر بزرگوارم

بسیار زیبا بود و ارزشی

مرحبا

درود بر شما
زیبا بود

درود دوست عزیز
مثل همیشه شعری جذاب و نوین
احسنت به شما که چشمه ی ذوقتان هر روز جوشان تر از دیروز است...

دروووووووووووودها بر برادر بزرگمهر و زیباکلامم

زیبا، دلنشین و هنرمندانه بود
احسنت برشما
قلمتان سبز و دلتان بهاری

همه فالهايم را به خدا فروختم پولم را نداد شاهرخ با انگشت خود تو را نشانم داد ... حساب را صاف كن

استاد انگار يادت رفته پدرمان قرنها پيش در معامله اي بهشت را باخت به سيب خدا ...و ما همچنان ميبازيم ....

من فال تنهاييم در فنجان سكوتت

عرض ادب مجدد
و
سپاس بابت این شعر عالی
و
ایده ی زیبای بداهه ی شعر ها



دوباره خوندم و لذت بردم

ای بابا چرا اینجوری میشه
بداهه ی شهرها منظورم بود

درود جناب شفیعی عزیز.
می شود آدرس شهرتان را برایم بفرستید ؟!
چه شهر زیبا و باحالی
دست مریزاد رفیق شفیق.
تاخیرهایم را ببخشید جوانمرد

سلام بسیار زیبا بود
چه استقبالی

سلام و دروودها جناب شفیعی بزرگوارنیمائی سروده زيبا و پرمحتوای خواندم قلم تان استوار و رقصان باد

درودها جناب شفیعی عزیز
فکر میکنم حق مطلب ادا نشد و خیلی از دوستان تنبلی کردند
پیشنهاد می کنم انتشار ویژه بفرمایید تا دوباره بیاد اول سایت

سلام و درود برشما
بسیار زیبا و دلنشین است شعرتان
دستمریزاد

چه سروده ی زیبایی .... یکبار خواندنش واقعا کم است. با اجازتون سیوش می کنم. حرفهای عمیقی دارد

البته مزاح بود... جوجمو بخوابونم تازه از مهد آوردمش ، به روی چشمم ....

لذت بردممممممم واقعا سپیدهای زیبا و دلنشینی دارید