سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      برو از خاطره ام...

      شعری از

      زینب شاکه نیا(نسیم)

      از دفتر ضربان نوع شعر نیمائی

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴ ۲۰:۰۶ شماره ثبت ۴۱۶۹۵
        بازدید : ۴۷۳   |    نظرات : ۲۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر زینب شاکه نیا(نسیم)

      می شود دل نگران این دل بی صاحب من
       باز هم
       نبضِ وجود ماضیِ غایب من!
      می نویسد هر شب
      مشق افکارم را...
       تو شب و روز به من درس جنون می دهی و
       اخرِ شب
       روی برگِ خیس صفحه دل
      میزنی مهر فراموشی را...
       من بسوزم در تب؛
       تو چه با آرامش، اول شب
      میزنی ساعت خاموشی را...!
       چه اهمیت دارم؟
       در میان واژگان دل تو جای ندارم!
      و چه پنهان از تو
      دل من هم، جا خورد
       اینهمه بی مهری
       سخت به غرورم برخورد
      جای هیچ حرفی نیست
      برو از خاطره ام
       برو که سخت شبیخون زده ام
      مگذار عقل زانو بزند
      در بر احساسم
      منکه باورهایم را باختم،
      یکبار دگرهم به دلم می بازم
       مگذار هر چه که در دل دارم فاش کنم
      و بعید است که اینبار
       برای این خاطره ایکاش کنم!!
       بگذار آتش عشق تو و من
       در همین ثانیه خاموش شود
       بگذار آنچه که در بین تو و من بوده ست...
       همچو یک خواب فراموش شود
       یاد آنروز به خیر...
       که نبودی و غرورم نشکست
       کاش می شد که همه درها را
      رو به آغازِ دلِِ سنگِ تو بست!
       یاد آنروز گرامی که  من و خاطره ات
       ریشه در دل ندواندیم هنوز
       یاد آنروز که عقل
      پابه پای دل بی صاحب من کوچ نکرد... تا امروز...!
       یاد آنروز به خیر...
       نه تو بودی و نه آن وسوسه پنهانت
      و چه دشوار گذشت پیمانت...!
       کاش آنروز که وعده دادی
      که بیایی و دلم راببری
       کور می شد دو چشمم
       که چقدر ساده و یکرنگتراز آبی بود
       به خیالم آن دم،
       لحظه نابی بود
      و پیاپی ضربان دل من
      خواب می رفت هر دم
       رنگ احساس دلم را به زبان آوردم
       و تو بودی که دلت قرص شد و...
       رفتنت خاطره شد...
       من پر از حادثه ام
       جان آنکس که دلت بهر خیالش رفته ست
       آنکه نبض قلبت را
      به چپاول برده ست
       برو از خاطره ام...
       
      ------------------------
      زینب شاکه نیا(نسیم)
      24 مهر 94
       
      ۷
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0