سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    هذیان های یک عابر تکراری

    شعری از

    بنیامین پور حسن

    از دفتر شعرناب نوع شعر غزل مثنوی

    ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۲۲:۳۵ شماره ثبت ۲۶۱۷۵
      بازدید : ۸۳۱   |    نظرات : ۲۰

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر بنیامین پور حسن

    در کوچه ی تنگ شما من عابری تکراری ام
    من حاصل جمع تب و تشویش و شب بیداری ام
    تا صبح روی سطح نمناک غزل می بارمت
    آیا تو هم در تختخوابت تا سحر می باری ام؟
    بانو!نمی آیی چرا امشب کنار پنجره ؟!
    تا که به دستان خداوند جنون بسپاری ام
    ما در کنار هم همیشه زوج مفرد بوده ایم
    چون در کنارت کمتر از یک واحدِ آماری ام
    می خواهمت بدجور و این یک خواهش دستوری است
    باید میان اولویت های خود بگذاری ام.......
     
    از فانتزی هایم یکی این است که دعوت کنی
    تا این غزل را توی آغوش تو ویرایش کنم
    آن قدر استادانه در صدر غزل بنشانمت
    هر با که می خوانمت احساس آرامش کنم.
    از پشت خورشید حضورت صورتت پیدا شود
    از چیدمان واژه ها رفتار زیبای تنت
    یک در میان جاهای خالی را پر از خواهش کنم
    مستفعلن عطر تنت , مستفعلن پیراهنت.....
     
    هر جا که توی شعر هستی بوی الکل می دهد
    تلخی ولی گیرا همانند شراب خانگی
    باعث شدی دیوانه وار از مرز شعرم بگذرم:
    -دیوانه ی زنجیری از زنجیره ی دیوانگی-
     
    از مرز شعرم بگذرم تا در خیابان های شهر
    با سایه ام تنها مسیر خانه ات را طی کنم
    دادی مرا از هفت جا و هفت جانم بشکنند
    مجبور کردی شاعر دیوانه ات را قی کنم.
     
    دادی مرا تا در تمام شهر رسوایم کنند
    دادی مرا تا دختران کوچه اغوایم کنند
    دادی مرا شب توی کوچه لات ها چاقو زدند
    دادی مرا سوپورها از کوچه ات جارو زدند
    دادی دهان واژه را با مشت غرق خون کنند
    دادی مرا از خاطراتت با لگد بیرون کنند.......
     
    حتا مرا ممنوع کردی از خیالت بگذرم
    تا از سر راهت به هر نحوی شده برداری ام
    با این همه در ژرفنای ذهن کوچه مانده ام
    گفتم که در مصراع اول.....عابری تکراری ام!
     
    ۱
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0