عشق آمد و عشق آمد افروخته جان گشتم
از نام گذشتم من رسواي جهان گشتم
ننگ است مرا ديگر باشد خبر از خويشم
چون قطره در اين دريا بي نام و نشان گشتم
در ظلمت اين شبها دور از دل خفّاشان
شمعيست كه بي پروا پروانه ي آن گشتم
خورشيد چو مي آيد فانوس نهان گردد
عشق آمد و از شرمش من نيز نهان گشتم
يك برگ غزل بودم بر دامن خاك اما
در باغ وجود آخر چون برگ خزان گشتم
طوفان زده شمعم من در قرن سياهيها
خاموش شدم من تا فرياد زمان گشتم
زیبا سروده اید
موفق باشید