پنجشنبه ۹ فروردين
|
|
خواهد آمد روشنای چشم ما دل بد مکن
سر زند از بامِ ما بَدرُ الدُجی دل بدمکن
|
|
|
|
|
انگشتر زنهار
یک قـدم از دل برون رفت یار من /
بین که مشـکل تا کجـا شــــــــــد کار من //..
|
|
|
|
|
با یک طلوع ساده روشن کن جهان را
|
|
|
|
|
محال است که ایران ویران شود
کنام شغالان و دیوان شود
|
|
|
|
|
هر لحظه به ذکر حق تنفس داری؟....
|
|
|
|
|
یارب برسان تو این مرگ مرا
خاموشی آن گور تنگ مرا
|
|
|
|
|
آسمان اي آسمان
آسمان اي آسمان كن ياري ام
همنوا شو با شبِ بيداري ام
|
|
|
|
|
داغت،
داغست هنوز
ای داغ دیدهترین،
-باغ جهان.
|
|
|
|
|
دونیا ایکی بولمده پایلاشیپدیر
بیری منیم یاشلی گوزلریم
|
|
|
|
|
بیکَس و کارم اما؛
به مهمانی گنجشکها،
--دعوتم!
لیلا_طی
|
|
|
|
|
گرچه سهمِ بختِ من از باغِ عالم خار شد
در دل ای تک شاخهٔ زیبای مریم دارمت
|
|
|
|
|
از گُل خوشگل خشخاش خوشم می آید
|
|
|
|
|
ماه آبان ماه باران ماه خون
|
|
|
|
|
کاروان در سیل خود غرق است و یاران در غرور
می نوازند و چه سرد است این سرور سوت و کور
|
|
|
|
|
بریزم پای مجمر قند شیرین فریمان را
|
|
|
|
|
چشمانش
پیانو می نوازند و
من در نگاهش می رقصم.
|
|
|
|
|
نه راه رفتن ، نه راه ماندن
|
|
|
|
|
از این تقدیر لامذهب،عجب دارم که در پایان_عدم را بر من بی جان،تو جان پرور رواکردی!
( سیده آذرک نورخو
|
|
|
|
|
دراقیانوس ذهنم ،
غرق میشدم که تو،
برایم شدی ناجی
با تو همنوا شدم
درست است که من هیچ ام اما ،
|
|
|
|
|
آدم دينـدار ، كه بـد كار نيست
بر ضـرر جمعـي ، ديّـار نيست
آدم
|
|
|
|
|
این دل خونه خراب
دست بردار نبود
هرچه گفتیم
گوش نداد
این دل خونه خراب
پی رویی میگشت
پی آشفته م
|
|
|
|
|
خیابان ،،،،،،،،،،،،،،
،،،،،،،،،,جنگ
|
|
|
|
|
هرکه در عالم شود مشهور عشق
هم شود مخمور هم مقهور عشق
|
|
|
|
|
هوا چه سرده
دستام میلرزه
یادت میوفتم
قلبم میلرزه
|
|
|
|
|
از کار این دل کس ندارد خبر
|
|
|
|
|
اینگونه با عشقت غم انگیزم نکن بانو
|
|
|
|
|
رشک مبر بر قله های دور...
|
|
|
|
|
تو ای سردار دلها، ای دلاور
سپهبد، رستم دستان، تکاور
|
|
|
|
|
دل را به هرکس می سپارم نامرد می کرد
هرکس می رسید و خنجری در آن فرو کرد
اسیر و دل شکسته در میان غم
|
|
|
|
|
مثل مرغی در قفس جا مانده آوازم شکست
|
|
|
|
|
چرا عشق آتش و اشک و خزان جاودان دارد
|
|
|
|
|
دور از هوای هرزه نگاهی شناختم
در روشنای وقت سیاهی شناختم
|
|
|
|
|
تا در قلوبِ مردمان بَذرِ ریا پاشیده اند
با خود پسندی برده اند از ذاتِ هر معنا شَرف
|
|
|
|
|
اندک اندک ساقط از هستی شدی .....
|
|
|
|
|
آدم نيكو سِـيـَر ، از قوم و خويـش
رو به هدايـت بِـبَرد ،خلق پيـش
هـ
|
|
|
|
|
یلدای طولانی را دیدم که داشت ،
هندوانه ای ،
زیرِ بغل ام می گذاشت
|
|
|
|
|
نکند باز دلت
شبی همسایه شود با شیطان
|
|
|
|
|
می دهم
خود را به دست توبه
تا که شاید زورش
به من دیوانه ی عاشق
برسد...!
|
|
|
|
|
سلام دادی و رنگ از سلامتم پر زد
فدای پیچش مژگان تو سلام از ماست
|
|
|
|
|
برخیز و بیفزا به سخن ، آه و فغان را
آرام بگو ، زمزمه کن شعر ِ نهان را...
|
|
|
|
|
عشاق که درد عشق و دلبر دارند
بسیار بلند و پست معبر دارند
ماهش به مقام لیل و هورش به صباح
خوانا که
|
|
|
|
|
در يَـم توحيد ، گـر اسرار نيست
آنهمه اسـرار جهان ، كار كيست
گر تو ب
|
|
|
|
|
تیغِ زبان او همی،می برد این جگر مرا
ناله همی کنم ولی عاشق این جسارتش
دانیال گودرزی متخلص به آنی
|
|
|
|
|
او پلک میزند و
من قلم ........
و آدمهایی اطرافم
شعر نوش جان میکردند
انصاف یعنی :
به زیر شعرها
|
|
|
|
|
اگر دست من بود
مسیرقطار رفتن تو را
به سمت قلبم می چرخاندم
تا باور کنی
خانه ی
|
|
|
|
|
ایرج ترحم میخری، از آشنایان غریب؟
|
|
|
|
|
با صدای حنانه جان و تنظیم ودود خان
|
|
|
|
|
خاطرات
چون بهمنی سهمناک
بر آوار سوختهی دل میتازند
|
|
|
|
|
روح مجروح مرا مرهم و هم دردی نیست
آه دنیا نکن این رسم جوانمردی نیست
|
|
|
|
|
2- ... از مجموعه اسطرلاب ...
|
|
|
|
|
سلام گُلِ قشنگم
خوشبویِ با طراوت
میخوام یه نکته امروز
بِگَم من از رِفاقت
قشنگه خوب گوش بِده
|
|
|
|
|
ساز باران کوک است
باران با دانه های ریز و درشتش
نیمه شب شروع به باریدن کرد
چه حس نابی به سرم زده
|
|
|
|
|
با تنهایی، تا سحر
شبی آخر
از خاطر این شهر
می روم...
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۹ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |