شنبه ۱ ارديبهشت
|
|
آه این چه قول بود در این حال روز زار...
|
|
|
|
|
درد عشق کهنه را دلداده میداند فقط
|
|
|
|
|
در کوچهها چشم انتظارم ماه زیبا
|
|
|
|
|
چون روح شدم در خانهای
بر شمع شدم پروانه ای
|
|
|
|
|
بی قرار از قرار چشمانت وسطِ اضطراب غرق شدم
بی قرارت شدم که در فکرت بی حساب و کتاب غرق شدم
|
|
|
|
|
اگه شعری نسرودم ،اگر ترانه ای نبود
حال من را از سیمهای گیتارم بپرس
اگه حرفی نزدم ،اگه داستانی نبود
|
|
|
|
|
این تن چندین ساله را چه به روح صد ساله؟!
|
|
|
|
|
آه..
یک پرده نیامد و
پاره شد
چشمِ پنجره
|
|
|
|
|
روزی که تو دستت خم می یادت هست؟
آن روز دگر، هشتم دی، یادت هست؟
من داد به بیداد تو دادم لیکن
بهمن
|
|
|
|
|
سوزانید جسمم را همان لحظه ی مرگم
نباشد هیچ ردی در زمین حتی به سنگم
|
|
|
|
|
*اعتراف*
شیرازه ی این عشق را از هم تو پاشیدی
وقتی به جز احساس خود چیزی نمیدیدی
با این که غمخوار
|
|
|
|
|
مغزم درد می کند پشت لبخند به نقابی
|
|
|
|
|
من در نگاهت باختم از روز اوّل خویش را
چون شیخ صنعان ناگهان بر باد دادم کیش را
|
|
|
|
|
درنیمه راهِ کوی توام روی بوم عشق
مستِ هوا و بوی توام روی بوم عشق
در سایه سارِ فکر و خیالت نشست
|
|
|
|
|
خواهم زخدا تا که تو بیمار نگردی
|
|
|
|
|
در نیمه ی جان بریده تر بگسستی ...
|
|
|
|
|
دلم یک دوست میخواهد به جنس محض بی وزنی
|
|
|
|
|
صدات می زنم
هنوزم دوتا چشم گریون وخیس غروبای جمعه صدات می کنه
|
|
|
|
|
گتمیسن یولدا جانیم یاریوی تک ایلمیسن
|
|
|
|
|
این یکی یار هست و می باشد همیش
|
|
|
|
|
چون نبودیم از نبودن یک سخن
کی یقین داریم از این اسرار ما
|
|
|
|
|
تا صبح کنار خم می بنشستم
صد جام چو زنجیر به هم پیوستم...
|
|
|
|
|
اینکه قد دراز کردم ،
این دلیل نیست ،
که من بزرگ گشتم
|
|
|
|
|
ابـر مـرد تاريخ و دنيـا علـي(ع) بـود
كه در راه دين خدايـش ولـي بـو
|
|
|
|
|
می پیچد این روزها
باد به خود
بی آن که ابر را وسوسه بر باریدن کند..
|
|
|
|
|
تو ببین
جزدل خویش ندارد
این چنین همسفری
همراه با خاطراتی می جوید
اندوه تُرد وشکننده
|
|
|
|
|
مینگرم به انتهای جاده، هنوز نرفته ای اما چشم براهم که برگردی
دلتنگ سکوتت میشوم هردم دراین هیاهوی بی
|
|
|
|
|
شاعری می گفت بایدازقلم دل کندورفت
هرزمانی عاشقی درسی به منطق می دهد
|
|
|
|
|
از تموم خواستهها
از تموم داشتهها
از تموم خاطرهها
|
|
|
|
|
ماه دلم، گریه نکن، پشت سرم آب نریز
|
|
|
|
|
گیر کرده بودم
در منگنۀ نگاه ابریات
که قطرات بارانیاش
میزبان رعد و برقی رعب آور
به نام عشق بود
|
|
|
|
|
خوابید، در کابوس او سهراب را کشتند
|
|
|
|
|
نگاه،نیایش،سجود،نفرت،پرواز،روح،جاودانه،سجود،مرگ،زندگی،بخشش...در مَن روشنایی واژه هارا به عرش میبرد..
|
|
|
|
|
حجّ من امسال بر چشم تو وابسته شد
|
|
|
|
|
دل از غمهای دیرین ، ناله دارد ،
|
|
|
|
|
من،
مُرده بودم!
مدفون در تنهایی،،،
عشق "تو" رستاخیزی شد وُ
--زندهام کرد!
|
|
|
|
|
رسم تو چنین است که از پوست عشاق
خواهی به تن خویش لباسی تو ز تیماج
|
|
|
|
|
پدری کاشته بذری و دراورد پدرم
|
|
|
|
|
یک شعرِ تر سعدی یا شعر صفا هستی
شیرین صنمی دلبر ، یا قهوه ی قاجاری
|
|
|
|
|
چو تن از مغز خود خوانی ندارد
فلج گردد دگر جانی ندارد
هماهنگی بباید مغز و تن
|
|
|
|
|
غیر تو با هیچ کسی کار من نیفتاده است
گره پشت گره و
گویی گذر پوست به دباغ خانه افتاده است
از همه د
|
|
|
|
|
من همان شاعر گمنام پر از تردیدم
که اگر شعر نباشد به هم میریزد ...
|
|
|
|
|
نگاه می کنم از پنجره به خودم
نه زرد مانده ام، نه سفید شدم
...
|
|
|
|
|
برتمام عاشقی هایم رنگ چشمانت می زنم
|
|
|
|
|
غصّه جاریست، از این، ریزشِ بارانیِ من...
|
|
|
|
|
با گلی آهسته گفتم بوی تو چون نقش دوست
دل برد از سینه ام هردم که فکرم پیش اوست :)
|
|
|
|
|
برایم از استقامت و شوق دیدار ترانه بخوان
|
|
|
|
|
خداحافظ، تمام لحظههای حسّ بارانی
|
|
|
|
|
عاقبت این درد سوزاند مرا
درد فقر مردمان بینوا
|
|
|
|
|
و سبکبار چه سراید جز آه و فغان؟
|
|
|
|
|
آينده ی من چاره ندارد به جز از ديدن رويت
|
|
|
|
|
من جستجومیکنم خدای را نه بر آسمان ها بلکه درمیانِ خرد و
آگاهیم...
|
|
|
|
|
گـر نَبُـوَد مهـر علـي(ع) بـر دلت
آتـش سوزنـده بُـوَد
|
|
|
|
|
" ای سیاهی کیستی ؟ "
نزدیکتر آمد آن سیاهی
اِ ، سلاااام حاجی تَقَوی
مدتی ست نیستی ، کوشی ؟
|
|
|
|
|
اي مرد آچار و پيچ گوشتي......
اي همسر مهربان و دلبند
|
|
|
|
|
روزی
درِ تمامِ میکده ها را باز خواهم کرد!
ورود عموحسن،خاله لیلا را آزاد خواهم کرد!
فیلم فارسی ها
|
|
|
|
|
غمنامه ای دروصف دوری ماه
یاهمان معشوق
|
|
|
|
|
دل عاشقان را بهانه منم
چو بر تیر غمها نشانه منم
من از خاک زر پرور" ابهرم"
در این سایت دلکش "یگا
|
|
|
|
|
نقش اهورایی
کنج اتاقم ، بی تو در زندان تنهایی
شب را سحر کردم به دور از هوی و هر هایی
د
|
|
|
|
|
هوای دلم
بارانی است
بارانی از سر شوق
|
|
|
|
|
جا میگذاری رد پایت را
در سرزمین کیقباد ها
منعاشقت بودم از آن اول
پیش از ظهور پیشدادی ها
|
|
|
|
|
رنجهایم بر روی شانه هایم سنگینی می کند.....
|
|
|
|
|
می روم آهسته در راه دلم
بی تو تنگ و تاریک هست این دلم
|
|
|
|
|
با اشک توصیفی اینچنین را قلم زدم به خیالم در جهانِ من
همه چیززیباست
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۹۴ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |