جمعه ۳۱ فروردين
|
|
پس تو هم با من نداری دوستی...
|
|
|
|
|
بر سر سجاده دارم این دعا
من تو را خواهم همیشه از خدا
گر براورده شود این حاجتم
عقد گردانم تو را من
|
|
|
|
|
آمــد نـدایــی از لــب گــوری شــنــیــدم :
گر آتـشـم بـاشـی ، شـوی خـاکـستـر خـاک
|
|
|
|
|
برای استخوان های هم آواز بخوانیم
|
|
|
|
|
چه ها از دستِ تو که من کشیدم
|
|
|
|
|
دیشب از دوری تو خواب نشد ثانیه ای
|
|
|
|
|
ای خدا
ای خدادرخواب رفت، افکارم
از تعصب های دیرین بارما
گرز دانش پر شود این مغزما
|
|
|
|
|
دمی از نگاه مستت ،ندهم عالمی را
اگر هم نگاه چشمت نظر فریب دارد....
|
|
|
|
|
تو آن سِرِّ پنهان جنگ بودی به وقت پیکار
همچون محمد پنهان به غار زِ چشم اَغیار
|
|
|
|
|
ای که دم از دین و ایمان میزنی
پا ز چه بر عهد و پیمان میزنی
روز و شب از زهد میگویی مرا
هر کجا رانت
|
|
|
|
|
خیالی نیست
دیگر تو را
خیال بافی نمیکنم...!
|
|
|
|
|
بی چای و بی نبات و همان دیگ روی بار
|
|
|
|
|
کی میای باز
یه فرشته شیم...
|
|
|
|
|
به پرواز درآمدند کبوترها
چرخزنان
بالاتر و بالاتر
بی ترس از طوفانی که نزدیک است
به دور از دست غم
|
|
|
|
|
من به آه سینه ام عادت کرده ام
درد با من همسایه نه، هم خانه است
|
|
|
|
|
سر تا به پای عاطفه را گل گرفته اند
عشق و محبت است آنچه از دل گرفته اند
|
|
|
|
|
از حال من چه میدانی
از این روزهایی که ندیدمت
از نگرانی، اندوه و افکارم
از ترس نبودنت
|
|
|
|
|
دلی شکسته و پرخون برایت آوردم
|
|
|
|
|
پیوند خلیج و فارس ، شهرت دارد.
|
|
|
|
|
شاخص ها در جدال ،
صلح بی رمق تر از
رشد اقتصاد
پنجه در پنجه ی بیکاری
فریاد شکایت سر می دهد.
|
|
|
|
|
اجلین گلسع هاواخ یوخ جوابا دوزمیجیک
هله تیزدی سورا گل امکانی یوخ گیدمیجک
ترجمه برای عزیزانی که در
|
|
|
|
|
در هوای ابری چشمم، چنین در شوق پروازم
|
|
|
|
|
از حالم اگر پرسیده باشی
کلاغ می خواند
بر روزگارقناری
سپید شویی گیسوانم
بی سانسور به دست باد پر
|
|
|
|
|
اشکی که ز دل به چشم تر می آید
با آتشی از درون به در می آید
|
|
|
|
|
می خوانمت اما صدایی نمی شنوم!
|
|
|
|
|
آسمان هـم امشب از قتل علی گریان شده
باز غم در سینهاش همچون دلم چندان شده
|
|
|
|
|
شاعرم
نه آن اندازه که شعر بگویم
، دارم لای این دفتر
، روی سطر اول دو بیتی های کوتاهم
، نرگس
|
|
|
|
|
باید تعجیل کنم ،
تا که ازاین مغز، هوشی و،
ز این دیدگانِ خوب ،
سوئی مانده
|
|
|
|
|
ای باور سپید صبح
در بین این ناباوران
کجای شب رها شدی
|
|
|
|
|
بـــرخیــز تـــا بـــر نـــاتــــوان یـــاری نمـایی
افتـــــــاده او از پــــــا بیـــــــا کــــا
|
|
|
|
|
آتاسی اولاننار آتازین قدرین بیلین
هر دن قاپیسین دویین اورگین سویوندورون
|
|
|
|
|
ای شاه خراسان سلام ماه دل آرای جان
|
|
|
|
|
روز دیدار نیامد و در این افسوسم
دستم شاخه گلی رز به مقصد نرسید ...
|
|
|
|
|
در عمارت کهنه خود ،پنداری عوض خواهد شد
|
|
|
|
|
بگو کجا در این گله می گشت لیلی
مگر نه آن که به دنیا نداشت مِیلی
ما که فریادگو بودیم برای نیکخواهی
|
|
|
|
|
يه روز و نم نم بارون
منو تو و نگاهمون
اشكو خداحافظيا
تو آخرين قرارمون
خواستم صدات كنم نري
اما
|
|
|
|
|
کشیدم چشم هایت را نمیدانی چه چشمانی
|
|
|
|
|
غرورم تویی
آن چنان که باد با ابرهایش می تازد
|
|
|
|
|
سرزمینی بود روزی همچوشیر.
..
|
|
|
|
|
عیدندارم که به کس تبریک گویم
حالِ بدِ هموطنم رانیک گویم
من به درازای سخن شهره ام اما
شرحِ افول هم
|
|
|
|
|
خورشید سوارم
بی طلوع و غروبم
آفتاب نشینم
|
|
|
|
|
از بختِ خوشِ قلب بهِ آیین ما در دام گَهِ عشق تو افتاد دلم
|
|
|
|
|
در نقطهای که زندگی از من بریده بود
|
|
|
|
|
من با ژاله ی چشم هایم
موسیقیِ بارانی می نوازم
|
|
|
|
|
دوباره بارشِ باران…
دوباره بارشِ باران
دوباره چتر در دستت
دوباره رفتنِ تو و
دوباره ترس
در
|
|
|
|
|
یکی پادشاهی به کشتی نشست
ز بهر سفر بار خود را ببست
|
|
|
|
|
امروز شده، دوِ دوٍ دو
خالیست فقط جای توُ تو
مهمان دلم باش به یک نیمه نگاهی
زآن پس ز کنار عاش
|
|
|
|
|
اومدم عذر تقصیر بحا بیارم!
|
|
|
|
|
قهوهراباسمچشمانتتوقاطی کردهای
درزمان مرگ فهمیدمکهمرگمکارتوست
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۵۸ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |