پنجشنبه ۶ ارديبهشت
|
|
به دنبال جای گرم است
باد سرگردان
|
|
|
|
|
در قاب سبز عالم از نقش های فانی آیینه وار بگذر ..
|
|
|
|
|
ماندهام خیره به دلهای پریشان و غریب
|
|
|
|
|
رحمت از رحمتِ تو حاصل شد
دل به لطفِ تو بود که دل شد
|
|
|
|
|
رهایم مکن درشبی این چنین
ای امید آفرین
|
|
|
|
|
قسم به حقارت واژه و شکوه سکوت که گاه شرح حال آدمی ممکن نیست
|
|
|
|
|
زندگـــــانی گشت زندان بی رقم
حال مـــــردم شد پریشان بی رقم
پــــــاسِ یـــــــار شد تهی بالِ هما
|
|
|
|
|
بکن نیکی در این صدساله ساله عمر
که درپندارخوبان زنده مانی
|
|
|
|
|
ام ابیها
عجب ماهی، عجب ماه فریبایی
تو در عالم نمی گنجی، ز بالایی
گل یاس و گل مریم به صحرا
توی
|
|
|
|
|
از دست ِ فشار ِ غم! تو مهمانم کن...
|
|
|
|
|
چه پر برکت
دستان خالی
در جیب زمستان
|
|
|
|
|
از نفس های مسیحایی نابت چه خبر ؟ ....
|
|
|
|
|
میروم آسوده دور از عقل و منطق میشوم
با نگاهی واله و حیران و عاشق میشوم
|
|
|
|
|
برگرفته از مناجات امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
|
|
|
|
|
از خستگی بیشترم
مشق های نانوشته و امتحان فردا
ترمیم زخم های زیر پوست زمستان...
|
|
|
|
|
می شکافد رقص دندان گلوله، پیرهن را
با قیام هر خشاب خالی اش ، فعل نزن را
|
|
|
|
|
( تعریف شعر )
تقدیم به مدیر فرزانه ، ادیب و ادیب پرور شعر ناب
(زیباترین محفل در تمام گوی خ
|
|
|
|
|
کابوس ترسناک دلم در خفا نماند / من ماندم و تاسف مجنون بی نگار
|
|
|
|
|
با مشاهده ی حقایقی رعنا ،
|
|
|
|
|
يارب ره توكو كه در آن رو بِنَهم من
پا در ره دريايي و هر كو بنهم من
هرجا
|
|
|
|
|
آتش جانی و خاکستر من نیز هم
بوی شرم عریانی و عطر این تن نیز هم
|
|
|
|
|
ترانه مادر.به مناسبت روز مادر.تقدیم بهمادرم و همه مادران.دی ماه سال ۱۴۰۱.سپیده اسدی.باتخلص مهربان
|
|
|
|
|
یااباعبدالله هرکه را دیدم شده چندین بار...
|
|
|
|
|
جان من به عشق مادرم خدا....
|
|
|
|
|
گل که دید آن لب سرخ تو هزاران پر شد
وه که با چشم خمارت تو هنر میکردی
|
|
|
|
|
هر فرد اگركه حاكم ملك ما شود
از پايگاه حكم خدايي جدا شود
دراختلاف وكش
|
|
|
|
|
بوی پیراهن
قند لب های تو بیمار شفا می بخشد
خنده هایت دل تب دار دوا می بخشد...
|
|
|
|
|
من طریق عاشقی پروانه وار آموختم
من چنان در گرد شمع پرپر زدم تا سوختم
|
|
|
|
|
گاه در رزم شبی مهر به ایمان آید
عکس از لطف دلی دین ز مادر باید
|
|
|
|
|
ولیِ امتِ زاهد خدایِ مردم عارف
غمِ منی تو و بگذار غمگسارِ تو باشم
|
|
|
|
|
دید موسی کودک خُردی دَمِ آزاد راه
|
|
|
|
|
هنوز هم ماهی ها
در خشکی جان می دهند و
من نمیدانم
دریا با این همه نازپرورده چه می کند؟!!!
|
|
|
|
|
یک روز هم
وقت یاد بود جهان می آید
|
|
|
|
|
عشق آمد درخیالم مست و بی پروا گذشت
روزهای خوب را دیدم به دل اما گذشت
|
|
|
|
|
آغلایان گوزلری
نه سن و نه من و نه تاریخ
هش زامان گولدوره نمه ریخ
|
|
|
|
|
با عشق تو تقدیرِ دلم درد نبود
|
|
|
|
|
تقدیم به مادران رنج کشیده سرزمینم
|
|
|
|
|
کلاغی با مترسک دوست گردید
برای استخوانش پوست گردید
|
|
|
|
|
کاش می شد لحظه ای قافل شوم از حال خویش
قافل از یاری که با من بی وفایی می کند
او نمی داند ولی من خ
|
|
|
|
|
لالایی فردا برای فیلمنامه زندگینامه کوروش
|
|
|
|
|
آتشکده
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
آتشکده راز باستان است
ققنوس در آتش نهان است
بر چار ستون کهنه ی آن
خاکستر
|
|
|
|
|
🌺برای دوستم حاج غلامعلی طالبی🌺
هر آن کس واکند یک نیمه شب چشم تماشا را
ببیند با کرامات نهان , پنه
|
|
|
|
|
تو آنی که دلم را خانه کردی
|
|
|
|
|
زمستان آمد و سرد است هوای روزگارما
نیامد برف وبارانی دراین شهر و دیار ما
|
|
|
|
|
به نام دوست
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند
بحمدالله و المنه بتی لشکر شکن دارم❤️
سزد
|
|
|
|
|
شبیه برگ درختی در اوج پاییزم
|
|
|
|
|
شور هستی عشق را کم داشت زهرا خلق شد
|
|
|
|
|
دو عاشقانهی کوتاه از کتاب ترنّم احساس
+ خوانش دلسرودهای از کتاب صدای پای احساس
|
|
|
|
|
باور نمی کردم که یک شب مثل سایه
|
|
|
|
|
من آخرین دیوار جامانده از این شهرم
از کشوری ویران که مانده زیر آوارت
تو شعر بودی هر هجایت یک مسل
|
|
|
|
|
پنجره باز است
مرغکی می خواند
شاپرکی رَخت بر می بندد
مادرم می گوید:
هوا غبار آلود است
من زیر لب
|
|
|
|
|
در بهترین ها می شوی تکرار بانو
|
|
|
|
|
ما نه دریائیم و در یادی رویم
|
|
|
|
|
در عشق معنی های عادت درد دارند
تعبیرهای این حقارت درد دارند
ماهی کنار رود پر آبی بمیرد
مهجورها با
|
|
|
|
|
آمد مجنون به کوی لیلی
بیند به دو چشم روی لیلی
|
|
|
|
|
خواستم تا گذری زلف سپیدم نگرم / دیدم عکس تو ز چشمِ تر آیینه گذشت
|
|
|
|
|
جهان را دیر شناختیم عمرمان باطل گذشت
|
|
|
|
|
غـرقيم و تشنه ايم ،به آب زلال تـو
برما خطر بُـوَد ، چه رسد بر ملال تـو
از
|
|
|
|
|
در هیاهوی نگاهت
چیزی در من جوشید
در میان بستر سینهات
شهر دلم آرمیدن گرفت
و رفت به خوابی هزاران
|
|
|
|
|
جسم و روحم درفضایی پُر از خدا ،
حرف میزدند با هم
روحم به جسمم گفت : اگر زحمتی نیست ،
دوتا چای قن
|
|
|
|
|
خوشا انکس که دائم با نسیم صبح همراز است
|
|
|
|
|
نه به اشراق یقینم
نه زسقراط مشائی پی اخلاق چنینم
|
|
|
|
|
عنوان شعر: گنج بی پایان( شعر در مورد علم و دانش هست)
|
|
|
|
|
بیا جانم که من دردت به جان خواهم
|
|
|
|
|
به نام انکه اندیشه را بر انگیخت
جمله ای با خون قلم جاری کنم
صفحه ای را از خون با رانی کنم
|
|
|
|
|
آن را که ندارد کمر خدمت و طاعت....
غزل عشق از کتاب اشک های عرش صفحۀ22
شاعر:دانیال گودرزی متخلص به
|
|
|
|
|
گمان کردند این شور و هیاهو فان است
پشتِ آرامشِ این شهر ولی طوفان است
|
|
|
|
|
کمالدین نقاشی ! تو را بهزاد می گویند
به تو عاشق! به من ، معشوق مادرزاد می گویند
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۵ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |