شعرناب

ماهیگیر ، ماهی و دریا


گریه کن ماهیگیر .. تور را تو انداختی و ماهی سهم دزدان بیگانه میشود .. آب این رود به باغ دیگران میریزد و ما همه خاموش نشسته ایم به تماشای مرگ مشکوک ماهی ها و سکته زندگی ماهیگیران .. ماهیگیر پیر به دریا میزند اما ماهی سهم کسانی میشود که در عمرشان پارو هم نزده اند .. به کجا رسیدیم که همه کنار ساحل دوش سکوت گرفته ایم .. دریا که آرام باشد هر جاشویی ادعای ناخدابودن می کند اما دریای مواج و طوفان های سهمگینش ناخدایی دلیر میخواهد و ماهیگیرانی طوفان دیده .. قدیما در همسایگی ما مرد تاجری بود که مال و ثروت فراوانی با قدرت و زحمت خودش بدست آورد و صاحب اعتبارها شد اما همینکه از دنیا رفت پسرانش چون برای آنهمه ثروت زحمتی نکشیده بودند در مدت کوتاهی آنرا صرف عیاشی و پای بساط دود و دم و بذل و بخش به رفیقان و بیگانه کردند و طولی نکشید که همه چیز را از دست دادند و الان به جایی رسیده اند که باز از نام اعتبار پدر مرحومشان استفاده می کنند و از دیگران و همان دوستان قدیمی که با پولهای آنها اکنون صاحب مال و منال شده اند پول قرض میگیرند و به زندگی نکبت بارشان ادامه میدهند .. پسر هیچوقت نمیتواند از پدر جلو بزند مگر اینکه زمانی پدر شود و احساس پدربودن کند و پدران حافظ و پشتیبان و دلسوز خانه هستند و تمام خانواده .. با جادوی خیال میتوان بی آنکه پارو بزنی از تمام دریاها و طوفان ها گذشت اما در عالم واقعیت تو به اندازه توانت پارو بزنی و تور به آب بیندازی سهمت از ماهی ها به دیگری نخواهد رسید .. قهرمان های خیالی نباشیم .. امروزت را دریاب تا به آرامش فردا برسی ..
از دفتر : روزهای سیاه و سفید روزگار من
نوشته : عبدالله خسروی (پسرزاگرس)


0