شعرناب

مادلیون

مدال
______________
سارا و بارا دو خواهر دوقولی اهل لندن به رستایی حوای شهر مهاجرت کرده اند ان ها در خانه ای کوچک خریداری شذه خودشان اقامت دارند قرار است در این شهر فروشگاه بزرگی راه اندازی شود که این دو خواهر گرداننده ان هستند در خانه یک اتاق دو حمام سه اتاق کوچک و ..... وجود دارد داستانی ترسناک در انتظار همه ماست
ساعت 00:16 دقیه سال 1917 لندن شینز گول
سارا و بارا مشغول خوردن شام هستند میان گفتگو چراغ ها خاموش میشود و موجودی بنفش رنگ یک مدالیون با ارم یک مار برایشان هدیه می اورد و توضیحات مهمی به ان ها میدهد داستان از اینجا جالب میشود توضیحات در خلال داستان داده شده اما یک راز مهم ان ها نباید اشتراک مدال را تمام کنند اگر تمام شود نفرین مدال فعال خواهد شد
00:21 دقیقه لندن سال 1918
ان ها در همان خانه مشغول خوردن شام هستند تا این لحظه اصلا خواب مدال را ندیده اند ولی بارا اولین بار گفت سارا چرا مدال رو ندادی بنویسم درسها رو بارا دروغ نگو من خود مدالم پس اروم باش تا این لحظه نفرین با قدرت اول غرور فعال شده
لندن 00:10 دقیقه 1920
شروع داستان اصلی
مدالی با رنگ ابی نفتی سربی مشکلی با دو عکس در دبگیرد طرف اول نفرین با عکس اژدها طرف دوم قدرت ماورایی تخیل همه با عکس مار دو سر
این داستان کاملا واقعیست بقیه با ذهن خلاقانه شماست تصمیم همه چیز را خودتان بگیرد


0