شعرناب

دل چند؟

دل شکسته
در برابر غذا و جای خواب، نزد استاد کاری فوت و فن سفالگری و بند زنی را آموختم. در کوچه و خیابان راه افتادم داد می زدم:( چینی شکسته، سفال ترک خورده، هر آنچه شکسته باشد را ارزان بند می زنیم.)
زن جوانی سرش را از پنجره بیرون آورد. اشاره کرد:« بیا جلو.» رفتم. طوری که کسی نشنود آهسته گفت:« دل شکسته چند بند می زنی؟»
گفتم:« دلت را، وقتی سالم بود قدرش ندانستی به رایگان بخشیدی! حالا بر سر شکسته اش چانه میزنی...؟»
#عابد_ساوجی


0