شعرناب

معرفی شاعران کورد ...محوی

(محوي)
شاعر نازك خيال ما هم از آن جمله شاعراني است كه بايد زندگي اجتماعي و ادبي وي را از لابه‌لاي اشعارش بيرون كشيد، و به همين دليل آثاري كه از آن استفاده شده است هم دست به دامن اشعار شاعر و يا شاعران ديگر شده‌اند و براين اساس جانب احتياط را گرفته و راه پر پيچ و خم تحقيق را پيموده‌اند، لذا خيلي سخت مي‌نمود تا در پايان هر سطر منبع آن را ذكر نمايم و منابع در پايان تحقيق ذكر شده است،
نویسنده: عبدالعزیز کرمی
مقدمه:
نوشتن از حال و وضع شاعران كُرد همچنان كه براي همه آشكار است، بسي سخت و تلاش فراوان مي‌طلبد.
لذا در اين راستا بيشتر محققان وپژوهشگران ادبيات كُردي بر اين اصل پايبند بوده و هستند كه زندگي اجتماعي و علمي و ادبي بزرگان را از لاي نسخه‌هاي تاريخي بيابند واگر به چنين مهمي دسترسي ييدا نكنند تنها راه و روش بدست آوردن چنين اطلاعاتي، اشعار خود شاعر است. و گاهاً هم گوشه‌ي چشمي به اشعار شاعران ديگر داشته‌اند.
(محوي) شاعر نازك خيال ما هم از آن جمله شاعراني است كه بايد زندگي اجتماعي و ادبي وي را از لابه‌لاي اشعارش بيرون كشيد، و به همين دليل آثاري كه از آن استفاده شده است هم دست به دامن اشعار شاعر و يا شاعران ديگر شده‌اند و براين اساس جانب احتياط را گرفته و راه پر پيچ و خم تحقيق را پيموده‌اند، لذا خيلي سخت مي‌نمود تا در پايان هر سطر منبع آن را ذكر نمايم و منابع در پايان تحقيق ذكر شده است،
ديوان «محوي» شاعر كُردي سراي ما مملو است از بيزاري و تنفر از آداب و رسوم وناشايستگي‌هاي اجتماعي و فرهنگي، و آوردن اين شعر دليلي است بر ادعاي ما كه شاعر در اين بيت بر تظاهر و بي ديني و رياكاري صوفي‌نماهاي رياكار مي‌تازد و از آنها اظهار بيزاري مي‌كند.
ریشێکی پان و تووکی بنا گوێ ، درێژ و لوول
سۆفی له‌ دینی لاده‌ به‌ دیمه‌ن له‌ جوو ده‌ کا
«محوي» شاعري نازك طبع، خوش قريحه، عاشق و همدم مي وساقي‌است، و خود را در ميان شاعران كُرد با« نالي» و در ميان پارسي‌گويان با حافظ مقايسه مي‌كند، و حقيقتاً در اين ميدان گاهاً گوي سبقت را از آنها مي‌ربايد.
زندگي شاعر:
مُلا محمدپسر مُلا عثمان از نوادگان «شيخ ره‌ش» يعني مُلا عثمان كه هم نام پدرش مي‌باشد، در سليماني متولد شد ودر همانجا هم حيات را بدرود گفت. در باره‌ي سال تولد شاعر روايات گوناگوني شده است. محمدامين زكي‌بگ تاريخ نگار كُرد سال تولد وي را 1836 يا 1837(م) و كاكه‌ي فلاح تاريخ تولد وي را 1831 يا 1832 دانسته است. و استاد علاءالدين سجادي مي‌گويد كه وي در تاريخ 1830 ميلادي متولد شده است. در ابتدا تخلص وي (مه‌شوي) بوده كه بعدها به (محوي) تخلص يافته است.
پدر شاعر خليفه و مرشد طريقه سراج‌الديني بوده است، محوي در سن هفت سالگي پاي به مكتب گذاشته و اولين استاد وي پدرش بوده است و پس از آن براي تكميل تحصيلاتش به «سنه و سابلاغ سفر كرده واز محضر استاد بزرگوار مُلاعبدالله پيرباب استفاده نموده است. و پس از آن به بغداد رفته است و در محضر فقيه بزرگوار مفتي‌زهاوي بهره‌مند شده است و اجازه ارشاد فقهي را از وي دريافت نموده است. و امامت مسجداعظم بغداد را به وي سپردند، اما پس از 3 سال دوري به زادگاهش بازگشت و در دستگاه قضاي سليماني مشغول به كار شده است وپس از فوت پدرش امامت مسجد را برگزيده و مدرس حجره شده است . از شاگردان مشهور وي مي‌توان به مُلا علي قزلجي، مُلا محمود مزناوه‌يي، مُلا سعيد افندي نايب اوغلي كركوك و مُلاعزيز مفتي مي‌توان اشاره كرد.
«محوي» همه به مانند پدرش راه طريقت را انتخاب كرده و در زمان حياتش خليفه و نايب شيخ‌بهاء‌الدين بوده است.
محوي سال 1883 (م) براي اداي حج به سرزمين حجاز سفر كرده و در راه برگشت به استانبول رفته وآنجا با سلطان عبدالحميد عثماني ديداري داشته و نتيجه اين ديدار ساختن خانقايي در سليمانيه براي مريدان وي بوده است كه هم اكنون همه به «خانقاي محوي» مشهور است.
محوي تا پايان عمر مباركش مشغل تدريس و پرورش شاگرد و خدمت به خلق خدا بوده است ودر سال 1906 ميلادي در سليمانيه دنيا را بدرود گفت.
شخصيت اجتماعي محوي:
همچنان كه از شيوه ی فكري طريقت نقشبنديه پيداست، پايبندي به فلسفه و فلسفه گرايي از خصوصيات اين طريقه است كه احتمال مي‌رود از هند و فلسفه‌گرايان آن ناحيه بهره‌گرفته باشند و از طرف ديگر اين طريقه در اصل حامي طبقات پايين جامعه بوده و بيزاري خود را از ثروت و مال اندوزي اعلام داشته است و همين تفكر ونيز مقابله‌ي دشمنان طريقت با وي، محوي را شهيد راه آزادي و نوگرايي نموده و به درازاي عمر شاعر، تنفر وي از ظلم و بيداد به چشم مي‌خورد.
محوي شاعر قيام و ياغي‌گري‌است، در سليماني زندگي كردهاست، شهرِ نارضايتي و هرج و مرج ميان حق و باطل و ظلم و بيداد، كه شاعر و درون شاعر را چون آتشفشاني به فوران وامي‌دارد منتقدان شاعر آناني‌اند كه از جامعه مي‌مكند و خون مردم را در شيشه كرده‌اند و تنها كارشان ظلم به خلق خداست. و ديوان شاعر مملو است از طعنه‌زدن به شيخ و صوفي و زاهد و واعظ. و جالب اينجاست كه محوي خود از نوادگان همين شيخ و واعظان است وبايد در ميان افكار وي بدنبال خواص هم گشت و حساب خرابكاران رياكار را از آنها سوا كرد.
شاعر گوشه چشمي هم به اشعار و افكار حافظ داشته و همانند وي از رياكاري زاهدان رياكار اظهار بيزاري نموده است.
همين افكار رندانه‌ي شاعر و اين انتقادهاي عالمانه وي چيزي نمانده كه وي را به پاي چوبه‌ي‌دار ومرگ بكشاند و بعضي اوقات هم وي را از زندگي متنفر كرده است. دشمني وي با طبقاتي از اجتماع از جمله مال اندوزان و ثروتمندان و ضديت با ستمكاران و هيچ انگاشتن حاكمان برجستگي و اُبهتي خاص به شخصيت شاعر داده است.
دعوت به حق‌پرستي، تلاش و روح انقلابي وي، شاعر را آنچنان به وجد مي‌آورد كه بني‌آدم را همدرد و هميار يكديگر مي‌داند واز همه مي‌خواهد كه خدمت‌گذار همدیگر باشند.
عه‌جیبم دێ له‌ عه ‌قڵی ئه‌و که‌سه‌ وا تێ ده‌گا مه‌رده‌
که‌ چی وه‌ک خان و خانم دائیما دڵ خۆش بێ ده‌رده‌
آري روح آزادمنش محوي حتي به وي اجازه نمي‌دهد. كه در قبال آن محبت‌هاي سلطان عبدالحميد عثماني، وي را بستايد و يا از پيروزي‌هاي وي بر يونان بگويد. محوي شاعري آزاد و آزادمنش و روحي بررگ دارد.
لابه‌لاي تمام اشعار محوي پر از آرزوي جهاني پاك و مملو از عشق به خدا و دوري از مال و مكنت دنيا، و در كنار اين تفكر هم حس كُرد بودن و پاسداري از زبان مادري خود را فراموش نكرده است.
افكار ملي گرايانه:
حقيقتاً در ميدان مليت و ملي‌گرايي، كُردگرايي «محوي» تا آن اندازه نيست كه بتوان وي را با «نالي» و حتي «سالم» هم مقايسه كرد، و اين انتقادي بر محوي است كه مي‌بايست به جهت روشن شدن وضع سياسي آن زمان پس از نالي، اگر از ايشان سبقت نمی ر بود حداقل با وي هم‌ترازي مي‌‌كرد. و آن جا هم كه در چهاربيتي خود دم از كُرد و كُرد بودنش مي‌زند تنها مي‌توان گفت كه از نالي تقليد كرده است. بايد گفت كه اصلاً در ديوان محوي شعري يافت نمي‌شود كه در ستايش مليتش به گردپاي اشعار نالي برسد.
محوي خود را خسته مي‌كند و قصيده‌اي همانند قصيده‌ي برديه به كُردي مي‌نويسد و آنجا هم تنها خطابش كردهاي مسلمان است، در كل محوي احساس مليتي خود را به حداقل رسانيده است.
در كنار اين همه انتقاد بايد اعتراف كرد كه محوي هم كُرد بوده وبه آن افتخار كرده است.
مذهب در افكار محوي:
محوي شاعر خداشناسي است، لغات عربي به وفور در اشعار محوي به چشم مي‌خورد، گر چه اهميت خاص نيز براي لغات كُردي قايل بوده است.
در ميان اشعار مذهبي محوي ونالي هم تفاوت زيادي به چشم مي‌خورد، محوي مي‌خواهد در اشعار مذهبي خود به معجزات پيامبران بهاي صد چندان بدهد، اگر چه نتوانسته است آنچنان كه مي‌بايست حق مطلب را ادا كند. اعتقاد به قضا و قدر در اشعار محوي به چشم مي‌خورد، تا آنجا كه محوي قضا و قدر را به زندگي مرتبط مي‌كند كه تمام دلايل را خنثي مي‌كند وانسان را برده‌ي قضاء قدر مي‌نمايد و جبریت را قوت مي‌بخشد.
در زمان حيات محوي جهاد بر عليه امپرياليزم تمام مسلمانان را فراگرفته بود، و اين احساس و تفكر چون به استقلال ممالك اسلامي كمك مي‌كرد. محوي را هم بر آن مي‌داشت كه اشعاری در اين زمينه بسرايد و مردم را به جنگ عليه امپرياليزم تشويق كند و محوي هم از كاروان بيداري اسلامي عقب نمانده است.
محوي فردي ماموستا و اهل و عظ و تدريس بوده است، و عقايد او در اشعارش موج مي‌زند ودر ميان تمام فرق اسلامي صوفي‌گري نشانه‌ي شعري محوي است.
اشعار محوي:
استاد علاءالدين سجادي مي‌گويد: «كه محوي خود را مجبور به سرودن نكرده است و كلمات ثقيل و سنگين در شعرهايش زياد است» اما تمام شواهد بر اين است كه محوي براي ابزار شعري نمانده است و دست به دامن لغات ثقيل و نا آشنا نشده است.
از نظر عروض هم محوي توانايي كاملي داشته و به آساني به آن دسترسي داشته است.
و شايد نقد استاد سجاد ي تنها بر يك سري از شعرهاي محوي است كه فهم آن براي هر كسي آسان نيست اما اين از خصوصيات شعري دوره‌ي محوي است كه اشعار داراي كلمات ثقيل و پرمعنا بوده است.
اشعار عارفانه و عاشقانه خود به خود نياز به يك سري سازوكارها و تكنيك‌هاي عروضي دارد كه در شعر محوي به درستي به چشم مي‌خورد، در دوره‌ي شعري محوي تنها شاعراني ساده و سليس مي‌نوشتند كه مي‌خواستند اشعار ملي‌گرايه بنويسند و مردم عام را به وجد و هيجان بياورند.
وسرانجام بايد گفت كه محوي شاعري نيست كه نتوان وي را در قله افتخار شعر كُردي قرار داد و در ميان شاعراني كه شعر نالي را به اوج و عزت رسانند در كنار سالم و كُردي و شيخ رضا مي‌توان با افتخار از محوي هم نام برد.
محوي و قرآن و حديث:
محوي شاعر تلميح و اصطلاح است، به وفور مي‌توان در اشعار محوي به كلماتي برخورد كه يادآور داستاني از داستان‌هاي قرآن است.
محوي در اشعارش پايبند به بكارگيري آيات و كلمات و اصطلاحات قرآني است:
ئازاری دام و ھه‌رکه‌سه‌ کردی له‌ گردی خۆی
ھێزم که ‌ش جه‌ ھه ‌ننمه‌ ( حماله الحطب )
و در كنار اصطلاحات قرآني محوي گامي فراتر نهاده و احاديث پيامبر(ص) و نيز روايات را در آن وارد كرده است.
در بيشتر اشعارش احاديثي را مورد اشاره قرار و گاهاً حوادثي را با آن مقايسه مي‌كند و حديث و روايت را تلميحي براي آن قرار می دهد:
وه‌ختی نوێژی سه‌ر جه‌نازه‌ی بۆ شه‌ھیدی عیشق دۆست
مه‌وج ئه ‌دا ئه‌م ئاسمانانه ‌ له‌ ده‌نگی ( اصلا )
كه اشاره به حديثی دارد كه پيغمبر(ص) در زمان شهادت يكي از اصحابش مي‌فرمايد كه لازم به نماز جنازه نيست و الان فرشتگان نماز وي را ادا مي‌كنند.
همچنان كه قبلاً نيز اشاره شد محوي شاعري صوفي پايبند، اما آزادمنش است، محوي شاعري غزل سراست و گاهي هم قصيده سروده است، اما شهرتش بيشتر با غزليات وي است.
عشق در اشعار محوي:
شايد هنگامي كه سيری در اشعار حافظ و كليات شمس نمائيم، ياد غزليات محوي بيافتم كه عاشقي به تمام معناست و هركس به نحوي از آن، تفسير شايسته‌ي فكرش مي‌نمايد و در حقيقت عشق در كلام محوي چيزي ديگر است تا جايي كه زاهدان را به باد طعنه مي‌گيرد. كه از عشق چيزي سرشان نمي‌شود:
زاھید، خودا له‌ ناوی به‌رێ ،ناوی عاشقان
بۆچی ده‌با ئه‌وه‌نده‌، خودایا، به‌ بێ ئه‌ ده‌ب
محوي خود را گرفتار تيز عشق يار خود مي‌بينند و مي‌خواهد بگويد كه معشوقه‌اش كه خداست گوشه‌ي چشمي همه به او بيافكند:
کوشته‌ی ئه‌و چاوه‌م له‌ جه‌معی کوشته‌گان
خه‌نجه‌ری موژگانی، من ( منھا ) ده‌کا
يا در جاي ديگر يار و معشوقه‌ي خود را به گُلي تشبيه مي‌كند كه او چون بلبلي واله و شيداي اوست و مي‌خواهد مانند پروانه گرد صورت چون مومم نرمش بگردد.
وه‌ک بولبول ئه‌و دڵه‌ به‌ گوڵی روو که‌ روو ده‌کا
په‌روانه ‌یه‌ زیاره‌تی شه‌مع ئاره‌زوو ده‌کا
شاعر عاشق را دعوت به پذيرش و تحمل ناهمواري‌هاي راه عشق مي‌نمايد و از وي مي‌خواهد كه به زخم و درد عشق راضي بوده و حتي ناله هم سر ندهد و مي‌خواهد بگويد كه عاشق حقيقي كسي است كه آنقدر سرمست مي‌شود كه از هوش مي‌رود و اگر غير اين باشد عاشق نه بلكه نفهم و گيج است:
گه‌ر ئاشقی له‌ خوونی جگه‌ر قووم ده‌ ، ده‌م مه‌ده‌
مه‌ی خواره‌ ، خام کاره‌ ھه‌ تا ھاو و ھوو ده‌کا
محوي عشق و اشك‌هاي خود را مايه‌ي رسوايي مي‌داند و هيچ راز و رمزي در خود نمي‌بيند كه آن را از مردم مخفي نگه‌دارد.
به‌س بکه‌ ئه‌ی ئه‌شکی خوێنینم ، به‌ غه‌ممازی ته‌لاش
رازی عیشق و ده‌ردی دڵ خۆ ھه‌ر چی بوو کردووته‌ فاش
وفاداري نيز همراه عشق از ‌آن كلماتي است كه ظرافت زايدالوصفي به شعر محوي داده است، و دائماً از وفاداري يارش دم مي‌زند و اينكه او هيچ‌وقت وي را تنها نمي‌گذارد. و همانطور كه از اين شعر پيداست، به نظر مي‌رسد كه شاعر مي‌گويد يار من هرگز همدم كسي ديگر نمي‌شود چون يار او مانند آهوي در بيابان است وآهوي بيابان وفادار به هر كسي نيست و به اين آساني‌ها دُم به تله نمي‌دهد.
به‌ که‌س نابێ بتی من ئاشنا قه‌ت
غه‌زاڵه‌ی به‌ڕ نیه‌ رامی وه‌فا قه‌ت
محوي و حافظ:
محوي همچنان‌كه از اشعارش پيداست توجهي خاص به اشعار شاعر فارسي‌گوي حافظ دارد و حتي افكارش از وي بي تأثير نبوده است، در اشعارش از حافظ مي‌گويد و واعظان را همچنان او ذم مي‌كند و به ريا متهم مي‌نمايد:
به‌ داوه‌ وه‌عزی و، خۆشی به‌تاوه‌ یا حافیز!
له‌ ھه‌ڵقوڵانه ‌که‌لیکی ده‌م و لچی واعیز
يعني خدا ما را محافظت نمايد از بلاي اين واعظ كه به وجد آمده و آب دهانش جاري شده و وعظش همه حيله و مكر است براي مردم بيچاره. و وقتي از حافظ مي‌گويد اشاره به ديوان حافظ دارد، و يا در جاي ديگر واعظ و زاهد را سرزنش مي‌كند كه آنقدر پرحرفي كرده است. آب دهانش راه افتاده است و ريشش را آلوده كرده است ودارد دلش به حال كتاب دم دستش مي‌سوزد كه چيي نمانده كه تمام خيس شود و از بين برود.
لا له‌غاوه‌ی واعیز ئه‌مڕۆمه‌وج ئه‌دا، ده‌م پڕ له‌ که‌ف
ریشی قیر وسیا، کتێبی وه‌عزه‌که‌ی بوو به‌ر ته‌ره‌ف
و حتي گامي فراتر نهاده و از اطرافيانش مي‌خواهد كه براي وي از ديوان حافظ فالي بزنند واز او بطلبند كه كي بيماري وي درمان مي‌شود و همانند حافظ مي و ميخانه را درمان درد خود مي‌داند:
ده‌فه‌رموێ که‌ حه‌کیم و دوا مه‌یه ‌و ساقی
ده‌ گرنه‌وه‌ له‌ نه‌خۆشی منا که‌وا «حافیز»!
محوي و شعر فارسي:
محقق بزرگوار كُرد محد مُلاكريم گر چه اشعار فارسي محوي را زياد جالب نمي‌داند و بر آن نقد مي‌نويسيد، اما اشعار فارسي محوي پا به پاي شعرهاي كُردي وي داراي استحكام ادبي هستند و همان سوز و حال شعرهاي كُردي را دارند.
اینجانب نتوانستم زياد منبعي در رابطه با اشعار فارسي شاعر بيابم اما در اين تحقيق جاي خالي اشعار فارسي را حس كرده و برخود واجب دانستم تا يادي از آن بناميم و براي حسن ختام مطلب هم بوده چند بيت از اشعار فارسي را بياورم:
اي شكوه باغ حسن از سرو موزون شما
جان و دلها مست، عشق از لعل ميگون شما
چون گدا شه گشته محتاج گداي كوي تو
صد فلاطون است سر در راه مجنون شما
گر براني عدل باشد، و ربخواني محض فضل
رانده وخوانده بهر حاليم ممنون شما
و در ميان اشعار فارسي هم مي‌توان عشق را يافت كه دل را بي كينه مي‌كند و هوش از سر انسان مي‌برد:
بر سينه‌ي عاشق اثر كينه حرام است
در كيش صفا لكه‌ي آيينه حرام است
در مذهب ما گر همه انوار علوم است
يك نقطه بجز داغ تو در سينه حرام است
شاعراني كه از محوي گفته‌اند:
عبدالرحمان بگ كه وي را سالم صاحبقران ناميده‌اند در شعري با افتخار از محوي مي‌گويد و وي را سردسته‌ي همه شاعران عشق باز و عاشق مسلك مي‌خواند:
له‌ عه‌رسه‌ی ئه‌وجی عیشقت بازیدل ھه‌ڵسا له‌ ده‌ورانا
به‌ به‌رقی پەرته‌وی حوسنت په‌ڕی سووتا له‌ ته‌یرانا
و ادامه مي‌دهد:
که‌ نالی ته‌وسه‌نی ته‌بعی به‌ ته‌رزێ گه‌رمی جوسته‌ن بوو
به‌ چه‌وگانی غەیره‌ت گوێ دانشی ده‌ر کرد له‌ مه‌یدانا
که‌ ره‌خشی ته‌بعی رامی ھاته‌ سه‌ر میقرازه‌که‌ی ته‌علیم
ریکابی پای بۆسن «سالم» و «مه‌حوی» له‌ ده‌ورانا
محمدخاكي كه شاعر صده‌ي نوزدهم مي‌باشد در قصيده‌اي طولاني كه پيغمبر(ص) را مي‌ستايد، از محوي هم ياد مي‌كند و وي را چنين مي‌ستايد:
له‌ جاڕ وخه‌رمه‌نی فه‌زڵ و که‌ماڵی «مه‌حوی»یا «خاکی»
خه‌ریکی خاکه‌ ڕۆیه ‌، گوڵ ده‌ چێنێ دانه‌ مۆرانه‌
شاعر روشنفكر كُرد حاجي‌قادر كويي هم در اشعارش از شايستگي و لياقت محوي مي‌گويد:
«سالم»و«مه‌حوی »«شێخ ره‌زا» و«خه‌سته‌»
شاعیرن، ھه‌ر چواری به‌ر جه ‌سته‌
و شاعر بلندپايه‌ي كُرد كاك محمدناري، شعري هم وزن و قافيه‌ي يكي از اشعار محوي سروده است و از فراغ مرگ محوي مي‌نالد و از بيماري وي مي‌گويد:
له‌ به‌ ر تیری موژه‌ی ئه ‌و شۆخه‌ نه‌خشینه‌
له‌ ھه‌رجێ ده‌نگی یا ته‌ڵقینه‌ ، یا یاسینه‌، یاشینه‌
له‌داخی خاره‌ ھه‌رده‌م شیوه‌نی بوڵبول به‌سه‌ر گوڵدا
له‌ سه‌ر ئه‌ و وه‌جھه‌یه‌ که‌روی موحتاجی تاشینه‌
سيداحمد نقيب هم در سوگ محوي شعري سروده و در آن محوي را ستوده است:
دڵم ڕه‌ش، ره‌نگ و روو زه‌رد و، سپی بوو، دیده‌که‌م ، چاوم
شه‌رابی که ‌ئسی دنیا وا ده‌ماغ و که‌للھ می پڕ کرد
ئه‌وا یاران ھه موو رۆیین ، به‌ بێ جێ من به‌جێ ماوم
له ‌ به‌ر مه‌ستی و سستی من ھه ‌میشه‌ کاس و تاسا وم
و شاعراني چند از جمله شيخ احمد غه ني، علي كمال باپير آغا، احمدبگ (حمدي) و گوران هم از محوي گفته و توانايي‌هاي ادبي وي را ستوده‌اند كه در اين مختصر مجال توضيح بيشتر نيست.
سخن آخر:
هر كسي كه با شعر و شاعري آشنا باشد وديوان محوي را بگشايد واز خرمن پر از گل محوي گلي بچيند، متوجه خواهد شد كه محوي شاعر توحيد و عقيده و باور است و در ميدان خداشناسي از جامي و مولاناي رومي چيزي كم ندارد و وقتي به دوران پيغمبر(ص) هم برگرديم متوجه خواهيم شد كه محوي به مقابله و مشاعره با حصان ابن‌ ثابت برخواسته و اگر بخواهيم در ميدان فلسفه و عشق و ذوق عارفانه او را نقد كنيم بايد او را با حافظ و سعدي مقايسه كرد.
شاعر ما «محوي» در كل شاعر دين و دنياست و مردم را به خداپرستي و تلاش براي پيشرفت تشويق مي‌كند:چ
برا، فکری چرا، کیبریتی فرسه‌ت تا له‌ ده‌ستایه‌
شه‌وی یه‌لدا له‌ پێشه‌ ، رۆژی عومرت وه‌خت, ئاوا بێ
منابع:
1. مثژووي ئةدةبي كوردي – علاءالدين سجادي – بةغدا 1953 م.
مثژوي وثژةي كوردي – صديق بؤرةكةيي– ئينتشاراتي ناجي 1370.
ديواني مه‌حوي . ملاعبدالكريم مدرس – محمدي ملاكريم – انتشارات كردستان 1385 (هـ.ش).
منبعنت


0