شعرناب

بهشت زمینی

چرخ گردون بازیها و پیچ وتابهای دارد که همیشه بی خبر از آنی،،
گاه شیرنتر از شهد عسل و گاه تلخ تر از زهر..
همه روی زندگی را دیده بودم و
دلم برای روی خوبش لک زده بود ...
تا....
آمدنشان حکم صور اسرافیلی داشت که مرا در گیرو دارنبودنها به سوی خود کشاند..
آمدند تا دلم آرام گیرد و همای سعادت را بر بام دلم بنشانند..
صدایشان..
صدایشان رقص صوفیانه ای بود که مرا وادار می کرد زندگی را نفس بکشم ....
لبخندشان..
لبخندشان شیرینتر از هر نقل و نبات، زندگی هم همراه آنها لبخند میزد ..
با آمدنشان دلم کبوتر جلدی شد تا دیگر هوس پرواز نکند و آشیانه اش را از نو بنا کند
اگر کفر نگویم عشقشان در دلم به رنگ همان خالقشان است..
عشقشان که در من شکل می گیرد و از من زاده می شوند ،
دلم را تمام و کمال به نام خود سند می زنند و مرابه بهشت زمینی می رسانند که وعده اش را در آن دنیا داده اند
نمی دانم خدا چگونه دلش آمد این همه سال مرا به انتظار بنشاند تا دلم آرام شود ..
و آی دل دل را اینگونه مادرانه بخواند .
پ.ن.یک:دلم کبوتر جلدیست که جز روی بام شما میل به پرواز ندارد
پ.ن.دو:عکس یک سالگی فرشته های مادر
مریم غریبی


0