آرزووقتی بارون میاد ناخوداگاه میبینم زیر بارونم و خیس خیس یادم میاد قبلنا وقتی بارون میزد باهم تماس می گرفتیم و باهم می رفتیم زیر بارون میگفتی برام آرزو کن منم چشمهامو میبستم و بعداز سکوتی که فریادش به فقط دلم بود واست ی آرزو می کردم و حالا نوبت تو میشد برایم آرزو کنی میگفتم بهترینم آرزوی منو که میدونی پس مدیونی اگر همون رو برام آرزو نکنی بعد می خندیدی و میگفتی تو دیووونه ای یه دیوونه دوست داشتنی ومهربون می خندیدم می گفتم خب آره دیوونه توام . . الان داره بارون میاد اما تو نیستی گوشی دستمه و منتظر اما کسی اونور خط نیست شماره ات هنوز از حفظم ،، بی اختیار شماره می گیرم ... اما افسوس منم و یه خط روشن و صدای یک غریبه مریم غریبی
|