شعرناب

تاکسی ها عاشق می شوند

ساعت 12 ظهر : آقای منتظر کنار خیابان ایستاده تا کمی لُنگش را قِر بدهد . خانم خیلی عجله دار با عجله ای که از همیشه بیشتر محسوس می شود سوار ماشین زرد مستر منتظر شد . مستر منتظر با آرامشی که پشت چهره طوفانی خانم خیلی عجله دار پنهان شده بود به سوی او رفت و دود سیگار را بر صورت او پخش کرد . خانم خیلی عجله دار با عجله ای بیش از پیش در را باز کرد و محکم به قوزک پای مستر کوبید و فرار کرد . ساعت 17 : آقای منتظر روی سقف تاکسی خود نشسته و به آسمان نگاه می کند و تعداد زیادی نخ سیگار را اطراف ماشین خود پخش و پلا کرده است .


0