شعرناب

من به سینما نمیروم.


من به سینما نمیروم، البته مشکلی با سالنهای قدیمی و صندلیهای زواردرفته اش ندارم،همچنین با صدای شکستن تخمه و جویدن چیپس و خوردن پفک اطرافیان که مثل موزیک متنی در سراسر زمان فیلم شنیده میشود .مشکل من مزه پرانیهای زوجهای جوان برای زوجه هایشان در طول نمایش هم نیست، چون خوب میدانم که زمان این خوشمزگیها چقدر کوتاه است.البته همه اینها با یک واکنش و با یک نگاه و تذکر حل میشود.(میشد)
مسئله من با چیزی است که روی پرده وول میخورد و دو ساعت تمام شعورم را به سخره میگیرد،با فیلمی است که شعار میدهد،نصیحت میکند،سر از عرفان درمی آورد و بیانیه سیاسی صادر میکند و همه اینها گاهی فقط در یک آپارتمان. مقابله من با اثاری است که بی هویت اند و بیریشه و هیچ ارتباطی با من و جامعه و مردمان اطرافم ندارند.با نقشهایی است که مثبتهایشان از فرط نیکی حال به هم زن میشوند و منفیهایشان انگار خود شیطان هستند و بازیگرهایی که فقط خوشگلیشان را به رخ میکشند و هیچ حسی در پس کلوزآپ اتوکشیده شان موجود نیست.
من به سینما نمیروم تا وقتی کارنابلدها ،دلقکها و مانکنها و غیره و غیره جای بازیگران،کارگردانان و فیلم نامه نویسهایش را گرفته باشند.
من در خانه مینشینم و فیلمی میبینم محصول کشوری دیگر ،تا حداقل قدری هنر دریافت کنم،کمی دیالوگ خوب بشنوم و حرکت خاص دوربین یا کلوزآپی محشر ببینم .تا همچنان مخاطب وفاداری بمانم به سینمای ناب و نه یک تماشاگر سطحی نمایشهای روحوضی.
(به مناسب روز ملی سینما)


0