شعرناب

سوالی از باطن

اگر کسی را که بدو دل بسته اید وصمیمانه با تمام وجودخویش خواهانش هستیدوعاشقانه دل در گرو اش دارید وبه او عشق میورزیدبه گونه ای که روزان و شبان را لحظه ای بی وجودش نمیخواهیدوهمیشه ی خداوندی فکرتان بدو مشغولست ودلتان ازبرای او می طپدودر غیابش لحظه ای آرام و قرار نداریدوبی حضورش مرگ را بر خود واجب میبینید وعشقی الهی در جان و دل شما رخنه کرده باشد وبا آن نازنین معشوق خویش اوقات صرف کرده اید اوقاتی و خاطراتی شیرین با وجودش رقم زدید درآغوشش آرامشی برشما مستولی میگردیده که با هیچ وجود دیگری چنین احساس لطیف و رویایی بر شما عارض نگردیده باشدوآنچنان بدو دل بسته اید که از تمامی خویشان بریده اید ووجودخویش را وابسته ی مطلق او میدانیدودر اختیارش نهاده اید بارضایت تام ودر نهایت سخت عاشق وخواهان اوشده اید عاشقانه بعشقی فراتر از آنچه در قصص آمده همچون عشق لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و امثالهم وبل ژرفتروالاتراز آنچه در افواه عالم آورده اندوشنیده ایدعشقی به سحر آمیخته که شما مسحور آن شده اید وشیفته آن یار ودلبر خویش وناگهان دریکی از شبهای خداوندی او بنزد شما بیایداما آشفته حال که نه آن لبخند دلنشین همیشگی را دارد نه چیزی سربزیرافکنده بعداز لحظاتی بی آنکه سر بلندکند وبچشمان شما بنگردبا لرزه ای که در طنین صدایش افتاده همچون صدای پرلرزش گناهکاران بازبانی الکن حال مذموم خویش را برای شما در ساعاتی بازبان خویش بازگو کند و اعترافاتی بس عجیب از باطن پلید خویش که چه ها که نکرده وچه که کرده از زشتی ها و پلشتی های باطن خویش بگوید وبگوید آنهم زشتی ها وپلیدی هایی که در حد وحصرناید ابلیس وارکه ابلیس را از شنیدنش شرم آید واز اعمال قبیح خویش از تمامی گناهان صغیره و کبیره که کرده بر شما باز گوید و اعتراف نماید بدرستی یاران اهل قلم وفرهیخته گان این مجمل پاسخ این باطن آلوده را مرقوم بفرمایند که اگر خدای ناخواسته شما آن عاشق پیشه بودید پس از این اعترافات او را چگونه میخواستید دست رد براو میزدیدو یا باتمامی گناهانش اورا دوباره میخواستید ؟


0