شعرناب

داستان کوتاه عادت

#داستان کوتاه عادت
نویسنده:ریحانه رسولیان
به نظرم بزرگ شدنِ آدما به سنشون نیست،بلکه به فهمشونه،به رفتارشون،به اینکه درک کنن چجوری فهم و رفتارشونو قاطیِ همدیگه کنن و ازش یه معجونِ اخلاقی بسازن.
من به سنم بزرگ شدم،اما تو درست برعکسِ من،با فهم و رفتارت بزرگ شدی...سه سال زندگی کردن کنارِ هم، منو عوض نکرد اما تو رو چرا...
من نتونستم مثِ تو باشم اما تو یه جاهایی مثِ من شدی،راستش من اصلا،خوشم نمیومد کسی از رفتارا و کارام تقلید کنه،اما تو میگفتی که بنظرم گاهی آدما می توونن خودشونو جای همدیگه بزارن و یکم از نگاهِ طرفشون،به اتفاقای دور و بر نگاه کنن،من اینکارو نکردم اما بازم این تو بودی که اینکارو کردی...
تو درست برعکسِ من،عاشقِ ناشناخته ها بودی اما من همیشه همین آدمی که میدیدی بودم،نه کمتر نه بیشتر، نه اینکه نتوونما...خودم نخواستم.
نمی دونم،شاید خواستمو نشد...
آره،فک کنم خواستم که گاهی مثِ تو،یه جورِ دیگه زندگی کردنو هم تجربه کنم،اما بلد نبودم،همیشه رفتارام،توی یه چارچوبِ تعریف شده بود که بنظرم نباید بهشون دست میزدم،من به خودم و اونجوری زندگی کردن عادت کرده بودم و تو خیلی راحت می تونستی عادتاتو عوض کنی... واسه همینه که میگم بزرگ شدنِ آدما،به سنشون نیست...


0