شعرناب

در فریادهای بنفش نارنجک، #فالگوشِ کدام خبر بایستم؟

#دلواژه_های_دلتنگ
هر شب غم نبودنت را بر دامن سکوت در بستر تنهایی میگریستم اما امشب فرق دارد...
هیاهوی بی فرهنگی در خیابانهای شهر،
شانه های شعر را از من دزدیده و من، بی پناه
در هوای مه آلود دلتنگی، سربِ بغض را قورت میدهم...
یادت در من زبانه میکشد اما زبان قلم، بند آمده...
انفجارهای ممتد،هجّی ترس است برای چشمان #سرخ ی که ستارگان امّیدش پرپر شده اند؛
سناریوی تکراریِ اشک و گونه های #زرد م...
دخترِ بهار نمی آید وقتی اسپند، انتظار آهنگین شادی نیست؛ وقتی صورتی آرامش
بر شاخه های درختان شکوفه نمیزند؛
صدای آژیر ماشینها کجا و #قاشق_زنی دخترکان کجا؛ در فریادهای بنفش نارنجک،
#فالگوشِ کدام خبر بایستم؟
نه،میان این همه دلهره، نه غزل میتپد نه ترانه،زیر سقف خاکستری اندوه؛ قصه ای عاشقانه ندارم امشب فقط میخواهم ببارم...
#مه_ناز_نصیرپور
بیست و چهار اسپند نود و پنج


0