شعرناب

گفتگوی دهقان ومترسک

🌿
(گفتگوی دهقان ومترسک)
دهقان جامه کهنه ای را دور مترسک پیچید ونگاهی به اوکردگفت:
-نمی دانم زشتی تو برتراست به ترسناکی یا ترسناکیت برتراست به زشتی
مترسک به سخن آمد وگفت : تفاوتی ندارد! من حاصل اندیشه توام .آفریده شده ام تا نیات تو را برآورده سازم
دهقان فکری کرد وگفت:
- پیکر ترسناک تو، بیشتر به کار می آید
-پس ترسناکم
-اگر زشتی تورا بخواهم چه؟
-آنوقت زشتم.همانگونه که می توانی مرا زیبا هم بخواهی
دهقان سرمست شد و گفت :
- بَه! چه قدرتی ،چه توانی؟
مترسک تبسمی کرد وگفت:
- این از قدرت تو نیست از خیال است که به هر چه بیاندیشی نزدیک به عمل می شود وعمل مانندپژواک است. بازگشت آن به سوی توست .
دهقان از حرف های مترسک درمانده شد . راهش را گرفت ورفت.
مهر ماه 95-محمد قلیها


0