شعرناب

مادر

ژن پيرى تو خانواده ما معنى نداره..
اصن كسى تا حالا مارو پير نديده..
پدر بزرگ،عمو و عمه هام تو زلزله ى بوئين زهرا موندن زير آوار..
پدر و برادرمو رو تو جاده بهشت زهرا،شبونه تريلى زير گرفت..
جنازشون هيچ وقت كامل پيدا نشد..
خواهرم تا بيست سالگى با سرطان جنگيد،ولى بلاخره آدميزاد از جنگ خسته ميشه..
منم كه..
منم كه..
قرص برنج لعنتى..
طفلكى مادرم..جرمش فقط همخون نبودن بودو صد البته
مادربودن..
***
يه پيرِپيرِ پيرزن..
گوشه ى يه حياط خزون زده..
زل زده به يه دونه برگ باقيمونده رو درخت..
عجيب بوى دق مرگى مياد از وسط باغ جوون مرگى..
يه قاب عكس خانوادگى..از اونا كه تو مشهد همگى دست به سينه جلوى حرم وايسادن ..رو محكم چسبونده به سينه ش..
اشكاش تاب ميخورن وسط عمق چروكاى صورتش..
***
آخرين برگ درخت..امروز افتاد..


0