شعرناب

مثنوی منثور(خوی شاهان)

پربوداجسام هرلشکرزشاه زآن زنندآن تیغ براعدای جاه
توبخشم شه زنی آن تیغها ورنه براخوان چه خشم آیدترا
شه یکی جانست ولشکرپرازاو روح چون آبست واین اجسام جو
آب روح شاه اگرشیرین بود جمله جوها پرزآب خوش شود
که رعیت دین شه دارندوبس اینچنین فرمودسلطان اخص
پس هرلشگری وجمعیت هرلشکری اربینی ازاقتدارشاه آنان بودوپربودن هرسپاهی ولشکری وازتعدادنفرات آنان گرفته وهرچه وهرچه این بدان بستگی به اقتدار و صلابت شاه آنان دارد وبس وهر شاهی مقتدرتر لشکروسپاهیانش بیشتر وفی الواقع آن لشکر وسپاه شمشیرها وتیغ ها برعدوی خویش وبر دشمنان خویش بخشم شاه میزنند وشمشیرها میکشند ورنه جماعت هردولشکر چه خودی وچه دشمن چه خصومتی میتوانند با هم داشته باشند وبیشتر جنگها بفرمان شاهان بود که لشکریان بدان فرمان بر عدوی خویش تازندوآن تاختن بخشم و غضب شاهان شکل گیردکه لشکروسپاهیان بدان گردن مینهندپس شاه چون جان باشد جانی که بدان لشکر پرگردیده وجان شده است وباز روح همچون آبی میماند که توسط لوله ها وجوها آب خویش را منتقل سازد تا بدان لشکر و اجسام رسد وشاهان همچون جانی میمانند که ارواح نیک وبد خودرا نثار لشکر وسپاهیان خود سازند ودرحقیقت روح شاهان است که دررعیت خویش جاری گردد اگر شاه نیکو خصلتی باشد این بدان که آن لشکر نیز خصلتهای وخوی نیک شاهان خویش را عرضه بدارند واگر شاهان بدکردار و بدسیرت بوده باشند که هیچی ترحمی بر هیچکس رواندارند این بدان که لشکر چنان پادشاهی نیز بدترین اعمال را درقبال زیر دستان و رعایا خویش اعمال کنند پس اگر آب روح هرشاهی اگر شیرین بوداز آن لوله ها وجوها همان آب شیرین تراوش کند و حاصل گردد وبالعکس واین خود از کلام سلطان دوجهان حضرت ختمی مرتبت (ص)باشدکه رعایا وزیردستان هر پادشاهی دین شاهان خویش را بارمغان دارند ونه بغیراز آن.


0