شعرناب

نقد پانزدهم


خدایا...
پنجره ای برای تماشا،
حنجره ای برای صدازدن نداریم.
امیدمان بتوست.
بی آنکه ناممان را بپرسی،
و دفتر دیروزمان را ورق بزنی
رحمتت را بر همه ما جاری کن .
در این آخرین روزهای ماه عاشقی ...آمین
درودی پیوسته تقدیم عزیزان ناب و
با اجازه استاد ارجمندم جناب احمدی زاده .
درستون نقد پانزدهم شعر "یه خانواده ی خوب "را از جناب وحید کاظمی
شاعر خوب ترانه سرای سایت می خوانیم .
منتظر نگاه های سبزتان هستیم .
"یه خانواده ی خوب "
یه خانواده ی خوب، پدر، مادر، یه دختر
یه خاورِ نارنجی،با چندتا مردِ باربر
نگاه مخفیانه،یه پسر،پشت دیوار
دختری و میبینه،که داره میره انگار
چقد این صحنه آشناس،انگار یه جا دیدمش
وقتی پسر گریه کرد ، قشنگ می فهمیدمش
قصه مو یادم اومد ، رفتنتو میدیدم
من قصه رو از اون روز، تنها ادامه میدم
دلم میگیره وقتی پا تو کوچه میذارم
بازم تو نیستی پیشم،بازم تو رو ندارم
هر چیزی که میخواستی،همیشه پایه بودم
اما تو خاله بازی،فقط همسایه بودم
هر روز مینویسم،اسمتو توی قِصَم
هر خاوری میبینم،آدرستو میپرسم
یه دختر از جنس گل،موی بلند مشکی
یه دامن صورتی ، باگلهای زرشکی
یه قهرمان لِی لِی، همسفر بچگیم
شبیه یک عروسک، بهونه ی زندگیم
آدرستو میپرسم،سراغتو میگیرم
منتظرت میمونم،از این کوچه نمیرم
هنوز یادت میافتم ، برا خودم ، میخندم
هنوزم رو دوچرخم ،تَرک بند برات میبندم
هنوزم هر چی میخوام،دوتا ازش میخرم
حتی شبا تویِ خواب ،اسم تو رو میبرم
قصه ما دوتایی، شروع شد، اما تنهام
از بچگی تا امروز ،فقط من تو رو میخوام
همبازی قشنگم ،بی تو نمیشه سر کرد
آخر قصه باید، خوب تموم شه برگرد
وحید_کاظمی
ارادتمندم


0