شعرناب

هیچ همان عشق

جامه بدر
رگ شکاف
خون بریز
آه مکش،هیچ مگو،هیچ مخواه
معشوق کند عشق تباه
افلاک بلغزند به خون
اجرا بیافتند به خاک
سر همه عشق شود باز گناه
گنه ما نه،بلکه تقدیر شماست
اشک نریز،
حرف مزن،
خون بخواستی زعشق
به گمانم،
عشق بخواستی به خون
پس یاوه مگو که تقصیر شماست!
لیلی مشو،
مجنون مکش،
فرهاد چو تلخ
شیرین چو کوه
در ره عشق آرام بمیر
آرام بمان!
خوشحال نباش
غمگین مباش،
در ره عشق معشوق بمیر، عاشق بمان!
منبع.................................نت


0