شعرناب

حرکت عجولانه

درزمان قدیم دو قوم نزدیک هم زندگی میکردند وهمیشه باهم به قشلاق وییلاق می رفتنددرمیان این دوقوم دو نفر عاشق هم شدندزمانی که این دوعاشق هم شدند دوقوم درقشلاق بودند وبزرگان قوم گفتند که عروسی آن دورا درییلاق خواهیم گرفت از آنجا که تقویم نبود هر ساله این دوقوم هنگام شکوفه دادن درخت نزدیک خانه عازم کوچ به سمت ییلاق می شدندو آن را نشانه ی فرا رسیدن بهار می دانستنداز آنجا که دختره برای رسیدن به معشوقش عجله داشت دنبال راه چاره ای بود تا هر چه زود ایل کوچ کندتا عروسی آن دو برگزار شود تا به عشقش برسد بعداز کمی فکر کردن راهکاری می یابد وآن این است که تنهاراه این است که درخت نزدیک خانه هرچه زودتر شکوفه دهد تا ایل کوچ کند عاشق هر روز صبح وشب درخت را با آب گرم آبیاری میکند ودرخت هم زودتر از هرسال شکوفه میدهد دوقوم هم فکر کردند که زمان کوچ فرا رسیده وبه سمت ییلاق حرکت می کند از آنجا که زمستان بود در راه گرفتار برف میشوند همه می میرند


0