شعرناب

شرح غزل 73 حافظ


جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کشد، من سپر بیندازم
که تیغ ما بجز از ناله‌ یی و آهی نیست
چرا ز کوی خرابات روی برتابم
کزین به اَم به جهان هیچ رسم و راهی نیست
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
غلام نرگس جمّاش آن سهی سروم
که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حسن
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست
عقاب جور گشاده ست بال بر همه شهر
کمان گوشه نشینی و تیر آهی نیست
چنین که از همه سو دام راه می‌بینم
به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست
خزینه دل حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین حدّ هر سیاهی نیست
معاني لغات غزل (73)
آستان: درگاه.
سرمرا: براي سرمن.
حواله گاه: مرجع، خانه اميد، محل رفع حاجت.
سپرانداختن: كنايه از تسليم شدن.
خرابات: روسپي‌خانه، محل فسق و فجور وقمار، ميخانه، جايگاه رندان و فاسقان.
برمن برگ كاهي نيست: پيش من ارزش برگ كاهي ندارد.
جماش: شوخ، مست و لوند، طناز، مخفيانه نگريستن.
نرگس جماش: چشم شوخ و مست.
شريعت: راه و روش، آيين.
عنان كشيده: آهسته، ملايم و با تأني.
عقاب جور: كنايه از مأمورين داروغه و محتسب.
خزينه دل: (اضافه تشبيهي) دل چون خزينه.
حد: حايل ميان دو چيز، منتهاي هرچيز، تيز كردن كارد، حكم شرعي، اندازه، در عهده، و در اينجا در عهده و در اندازه لياقت است.
معاني ابيات غزل (73)
(1) براي من پناهگاهي غير از درگاه تو وبراي سر من مرجع و خانه اميدي به غير از در تو حواله نشده است.
(2) اگر دشمن بر روي من شمشير بكشد، تسليم مي‌شوم زيرا كه سلاحي به غير از ناله و آه در اختيار ندارم.
(3) چرا از كوي خرابات و ميخانه پا بكشم؟ و حال آنكه براي (تزكيه) من بهتر از اين راه و رسمي وجود ندارد.
(4) اگر دست روزگار به خرمن حيات من آتش بزند باكي نيست. بگذار بسوزد كه براي من ارزش كاهي را ندارد.
(5) من بنده آن چشم شوخ و مست دلداري خوش اندامم كه از شدت مستي غرور به سوي كسي نمي‌نگرد.
(6) هرچه دلت مي‌خواهد بكن، مردم‌آزاري مكن كه در دين و آيين ما به غير از مردم آزاري كار ديگري گناه به حساب نمي‌آيد.
(7) اي پادشاه شهر زيبايان و زيبارويان، آهسته بران كه در سراسر راهت مردمان از جور زيبايان و به اميد دادخوهي درانتظار ديدار تواند.
(8) مأمورين مردم آزار بر سراسر شهر مسلطند و پير پيرهيزكار گوشه‌نشيني نيست كه تيرآهي از دل بركشد و در كمان دعا نهاده به سوي آنها پرتاب كرده و آنها را از پاي درآورد.
(9) اين گونه كه از هر سو در راهم دام گسترده شده جز اينكه به زير چتر حمايت زلفهاي او پناه ببرم چاره ديگري ندارم.
(10) خزينه محبت دل حافظ را كه در اختيار گرفته‌يي به دست زلف و خال سياه خود مسپار كه نگهداري چنين مخزني در عهده هر سياهي نيست.
شرح ابيات غزل (73)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع‌لان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
حافظ اين غزل را در شروع حكومت شاه شجاع سروده و از دست عسسها و عقابهاي جور حكومت سابق گله كرده و تقاضاي بذل توجه بيشتري به مردم را دارد و در بيت ششم پادشاه جوان را به عدل و داد تشويق نموده از مردم‌آزاري برحذر مي‌دارد. مردم آزاده شيراز در زمان امير مبارز‌الدين متظاهر در مضيقه و تحت فشار و از دست عمال حكومتي ناراضي بودند. شاعردر بيت هفتم توجه شاه جوان را به اين موضوع معطوف و در دو بيت آخر غزل سخن از خال و زلف سياه شاه جوان به ميان مي‌آورد كه ازمشخصات و ويژگيهاي پادشاه جوان و زيباروي بود.
***
دکتر عبدالحسین جلالیان


0