شعرناب

صبح 6 آگوست


آفتاب در سرزمین آفتاب تابان در یک روز گرم تابستانیبالا آمده بود ... آرام آرام عقربه های ساعت از هشت می گذشت ... چشم بادامی ها آثار بمباران های روزهای پیش را از کوچه ها و خیابانهای شهر جمع می کردند تا شهرشان زیباتر جلوه کند ... وقتی ساعت به 8:15 رسید جنگنده ایی بر فراز شهر خودنمایی می کرد ... هواپیمای جنگی ارتفاعش را کمتر و کمتر می کرد ... صدای هشدارها برای پناه گرفتن هر لحظه بیشتر می شد ... ناگهان خورشید دیگری در آسمان شهر پیدا شد ... خیلی ها فکر کردند سرزمین آفتاب تابان از امروز دو خورشید را میزبانی خواهد کرد ... منبع نور عظیم نزدیکتر شد اما از ارتفاع 500 متری پایینتر نیامد ... انگار قرار بود خورشید دوم از نزدیکی ساختمانهای بلند شهر بتابد ... چند لحظه سکوتی عجیب تمام شهر را فرا گرفت ... منبع نور عظیم بی حرکت در ارتفاع 500 متری از زمین به شهر خیره شده بود ... و ناگهان انفجاری عظیم که نظامیان قدرت آن را 15 کیلو تن " تی ان تی " تخمین زده اند تمام شهر را خاکستر کرد ... " پاول وارفیلد تیبتس "خلبان بمب افکن " بی 29 انولا گای " به سرعت محل حادثه را ترک کرد ... آن روز کودکان زیادی همراه دیگر هموطنان خود از دنیا رفتند ... آمارها از 70000 کشته در همان لحظه و همین مقدار در روزهای بعد حکایت دارند ... کودکان ناقص الخلقه ایی که سالها بعد از این انفجار هم بدنیا آمدند هنوز راوی دردناکی از عمق این وحشیگری بودند ...
سرزمین آفتاب تابان و هیچ سرزمین دیگری آن روز را از یاد نمی برد ولی چگونه و چقدر از آن واقعه عبرت بگیرد هنوز جای سوال دارد ...


0