شعرناب

ناتوانی ادبیات در وصف ناممکن

یقین دارم ، حتی بزرگترین ادیبان که عمری در بیان سخن دل همت ها گمارده اند و به حق در این راه صعب و طاقت فرسا تا حدودی ،نمایی از عشق را به تصویر کشانده اند، نتوانسته اند و نخواهد توانست احساسات قلبی ِ خود، نه دیگران! ، بگونه ای بدون نقص وصف نمایند.
اصلا در ذهن نمی گنجد که آدمی بتواند احساس را بر روی کاغذ بطور کامل بنگارد. چگونه میتوان دلهره ، آشوب ، بی تابی ، کلافگی ، اضطراب ، سکوت و انتظار ِ عاشق و معشوق را با ساختار محدود زبان و مجموعه ای واژه ی پر ابهام به تصویر کشاند! بیشتر اینگونه می نماید که در آسمانی نیلی و صاف و چشم نواز ، کسی بخواهد برای وصف آفتاب ساعتها به درخشش شدید آفتاب خیره شود !و در آخر به یقین آنچه خواهد گفت پر از تناقض و نارسایی خواهد بود،شاید اول از مهر خورشید تابان سخن براند ، و یا از سوزش بیرحمانه ی نور آن و یا حتی تاریکی!
اینگونه است ،کاری به این سترگی را نمیتوان پیش برد. تصور اینکه دقایق پر شور و بی نظیر دیدار عاشق و معشوق را با شکستن قالب نخراشیده ی زبان که محصولش شعر است، و نیز با کمک خیال و زیبایی های ادبی ،بتوان وصف کرد خیلی ساده انگارانه به نظر می رسد! مگر میتوان لحظات سخت دوری و التهاب ندیدن و سکوت وهم زای عاشق را با الفاظی به ظاهر فریبنده نگاشت! هر کسی دمی با عشق گذرانده باشد به دیده ی نقص به زیباترین تشبیهات و تخیلات شاعرانه می نگرد! اصلا خاصیت عشق همین است! چه زیبا و چه دشوار! تنها دشواری ای که عطش شوق وصف ش تمام وجود آدمی را به خود معطوف می سازد! راز این عظمت در ذات عشق است و بس. نه تفسیری دارد و نه تشبیهی،فقط و فقط خود است و لاغیر. بدین سبب است که عشق تبلور ش در مرکز ،قلب، است و تنها و تنها یک تولد دارد!
دعوی ِ تولد چندین مرتبه ی عشق را به گمانم به خطا گفته اند! این نیز از قصور دیگران نیست بلکه نشات گرفته از ذات عظیم عشق است که آدمی را بر آن می دارد که به چیزی که خود ایمان ندارند ، اذعان کند! با ساده ترین و بی ریا ترین پرسش صادقانه در خلوت خویشتن ،راز این دعوی عیان خواهد شد!
یاسر


0