شعرناب

اغوش تب

تا نپنداری که من دراتش از جوش تبم....درغم دوری روی تومدهوشم،نه مدهوش تبم.... تب کشانده ان تازه گل را برسر بالین من...بعد از این تا زنده باشم حلقه درگوش تبم....مهربانی بین که غم یک دم فراموشم نکرد...ورنه امشبصید از خاطرمن فراموش تبم... سوختم در حسرت اغوش او هرشب هم اغوش تبم.از (غزلیات رهی معیری)


0