شعرناب

ایرج مظلوم سامانی 2


با سلام و درود
با کسب اجازه از مدیران محترم در این پست اشعاری رو از شاعر تربت جامی جناب آقای ایرج مظلوم سامانی را
به سمع و نظر شما می رسونم .
از فرط گریه پیرهنش خیس،خیس،تر
بابا برو مغازه برایم پفک بخر
باران مشت، شانه ی او داشت می شکست
زیر غم ندارم و از صبحدم تبر
کم کم دل خدا هم ازین ماجرا گرفت
از اشکهای واقعی و مسری پدر
فردا اگر درخت شکستن فروش داد
خب میخرم عروسک بابای دربه در
حالا برو بخواب که بسیار می چکد
فردا پفک پفک پفک از آسمان سحر»
فردا اذان نداده خروسی بلند شد
هیزم شکن:«فروش دهد هیزمم اگر
یک بسته ی بزرگ پفک میخرم براش
باران گرفت بارش آرام و مختصر
کودک دوید سمت خیابان طلوع صبح
«ای جان! پفک ببار خدا هر چه بیشتر»
میخورد و داد میزد و خوشحال میدوید
«مامان !ببین چقدر پفک میشود هدر»
مادر کنار پنجره بهتش گرفته بود
باران چگونه طعم پفک میدهد مگر؟
جنگل هنوز طاقت هیزم شکن نداشت
از فرط کار پیرهنش خیس، خیس ،تر


0