شعرناب

مدارا با روزگار


من به تازه گی طعم فاصله را دریافتم . فاصله با نگرانی ودغدغه را می گویم !
روزگار کجرفتار همچون تند باد ویرانگراست . با ورندارد که در حوصله ی طبع لطیف وطینت بهاری من جایی ندارد.
همواره در دشت آرزوهای من جولان می دهدوفقط به آمال خود می اندیشد .تحملش برایم سخت دشوار وستوه آور است و رفتار ش جانکاه . سالها ست که ناسازگاری هایش دست ازسرم بر نمی دارد و چنگال هراس انگیزش گلو یم را می فشارد.
به من می گوید آیا تصور می‌کنی دنیا سفره‌ی گشاد ه ایست که همه به تساوی از طمعام وشراب آن برخوردار می‌شوند.؟! این خیالی باطل است. خوان نعمتی که هم اکنون گسترده است را قدر بدان و ناشکری نکن که اگر برچیده شود بساط زندگی تو هم برچیده خواهد شد !
نازنین من
از زندگی من عبرت بگیر .هر گز با اندوه و تحسر خود را نیازار.
مبادا دچار حال من شوی !
زخم حسرت هرگز مداوا نمی‌شود .
سر انجام تسلیم پشیمانی خواهی شد.
بیا و در سایه ی بی خیالی و در مسیر آرزوهای من قدم بزن !
تا در عالم رویا ، بی قرار ازشکوه هستی در میان لحظه های سرور و سرمستی زندگی کنی!
واز پس پرده ی خیال ، ازنهان بی کران شور وحال ، پیام آور کسانی شو ی که پیامت را خوش دارند.
در بزم ستارگان شب شرکت کن . با ماه شب نورد همدم باش. ، باخنده ی خورشید در بامداد همسخن شو ، به استقبال نسیم دلنواز برو. از تبسم غنچه ها عبرت بگیر، تادلت مملو از شکوفه های امید شود، ازتغنی پرندگان وترنم باران لذت ببرکه سرور آمیز ند و وجد انگیز .
به خنده و شادی روی آور وبا انبساط خاطر خود شادمانی دیگر ان رانیز فراهم کن .به دنیا لبخند بزن تا زندگی برایت خندان باشد !
✍️ الف رها (ابوالحسن انصاری)


0