شعرناب

*آغاز*

کاش آغازها
همیشه در آغاز می‌ماندند
نه به میانه می‌رسیدند و نه انتها
از سلام ِ هر شروعی
دستان ِ خداحافظی پایان، بلند است
آغازهایی شیرین، دلچسب و هوس‌انگیز
میانه‌هایی گیج و مبهوت
پایانی سرد و خاموش
بارها... شروع کرده‌ام
بارها... به خیال ِ ابتدایی که با انتها بیگانه‌ست
شروع کرده‌ام
و بعد از منگی میانه به پایان اندوه‌باری رسیده‌ام
اما، گاه پیش آمده...
در حال مزه مزه کردن آغاز هستم که...
... که پایان؛ خوشمزگی می‌کند و بی‌درنگ خود را به خط شروع می‌رساند...
و تمام...
***
بگذار
آسمان ریسمان‌ها را بهم ببافم
تا بگویم...
ماندنی‌ترین آغاز من!
مانده‌ام
این روزها
با آغاز تو چه کنم؟...
*شاهزاده*


0