شعرناب

مرا ،باور کن.

باور کن مرا،بی تو؛ خواهم مرد.بعد تو،عرش را، به سخره خواهم گرفت. و جز دیوانگی،حالتی ،از من؛نخواهی دید.لبانم ،بسته خواهد بود.چشمانم هم ،بسته خواهد بود. و فکرم،دچار خلل با تو بودن،در دنیای با تو بودن؛جوری دیگر خواهد زیست.من، پایبند به تو هستم .مرا از آغوش مهربانیهایت، بی دریغ مکن.کیست که چون تو مرا،عاشق خویش کند.آنقدر دوست دارم، شنیدن حرفهایت را ،که نپرسیده، خیره میشوم به تو. و سکوت، مرا ؛فرا می گیرد.سپس آنجاست، که حس دلنشین عشق مرا،وادار به سخن میکند؛ که برایت عاشقانه بگویم.وقتی که تو را کنارم نمی‌ یابم،عشق مرا؛آزار می دهد.عشق ،از زنده بودن می کاهد و می دانی، که چه مفهوم می دهد .نمی دانم!تو باید باشی.ترحمت را ،نمی خواهم! من کسی را می خواهم ،که مرا دوست داشته باشد.اگر مرا می خواهی،بیا.چشم انتظارت، هستم‌.دلم ،بی قرار است.امان از دلی ،که فاش میگوید.نه ناز میفهمد و نه غرور و نه سکوت.این یعنی، عاشق است .فارغ از گفتمان مردم است.چگونه توصیف کنم! رمقی نیست مرا جز رمق تو.عزیز من!طلسم خنده ی نشکفته بر لب مرا،بشکن.و طلسم خیره شدن به خودت را، بر نگاه من بیفکن. و زبان مرا میل سخن ‌کن .عزیز من! دلم می خواهد، عشق را؛بیان کند .از من رنجیده خاطر مباش.دوستت دارم..‌.(مائده حیدری)


0