شعرناب

تحول


الهام قاجار
به نام خدا
فکر کنم اگه بخوام از ابتداي تغييرم بخوام بگم بهتون ابتدائی ترين قدمي که در زندگي من خودم برداشتم و يه باني داشت که باعث شد تمام اين تغييرات بعداً پشت سرش ايجاد بشه يه معلم ديني بود که من درسن 15 سالگي در دبيرستان با ايشون آشنا شدم
ما سر کلاس نشسته بوديم خيلي هم توي اون دوران شيطون بوديم شر و شور جوني داشتيم نوجوني داشتيم و اين خانم يه خانم بسيار متين و خيلي رنگ و رو پريده اين خانم خيلي جوني بود بنام فرشته تقي زاده اومد سر کلاس ما و اصلاً ما نه جلوي معلما بلند ميشديم نه حرف گوش ميداديم يه زنه خاصي بود اين خانم اومد سر کلاس و خيلي آروم نشست پشت ميزش با صداي خيلي کم شروع کرد آيه رب اشرح لي صدري رو خوندن من جلوي کلاس ميشستم درسمم خيلي خوب بود . من يه دفه کنجکاو شدم اين چي داره ميگه همه دارن حرف ميزنن و وقتي که خوب گوش دادم ديدم داره آيه قرآن ميخونه بعد از پشت بچه ها گفتن خانم ميشه بلندتر صحبت کنيد ؟ گفت نه من نميتونم من مشکل داره حنجره م اگه شما ميخواين بشنوين آروم حرف بزنيد . و فرشته اي بود واقعاً فکر کنم اين خانم . چون بعدها ميديدم مامانم بهم ميگفت الهام تو از وقتي که اون خانم اومد سر کلاست اينطوري شد ي فکرت اينقدر عوض شد .
سوال : مگه الهام چه فکري داشت ؟..... ادامه دارد


0