شعرناب

کمی بیا


دلم کمی ترامیخواهدبه اندازه ی یک جرعه چای گرم درصبح سردزمستانی
یایک پیاله آب سردوگوارا درظهرتابستان جنوب برای مسافرخسته
دلم ترامیخواهدبه اندازه ی یک نگاه،،یک لبخند،،یک نفس
دلم را انگشتانه ای نیست بیاودیگربارنیشترکنایه هایت رافروکن درعمق دل شکسته ام
شایداین بارسربازکند این زخم چرکین سالهای انتظار
بیا تاببارانم تمام اشکهایی که نریختم تابرقراربماندارامش دلت
بیادلم ترامیخواهد به اندازه ی یک نسیم،،تفاوتی نمیکندبهاری باشدیاخزانی
اماخداکندکه بهاری باشدوزندگی بخش
دلم عطرحضورترامیخواهددرست همانندبوی نذری همسایه
وتوطعم خاویارشمالی که باغرورت هیچگاه سفره ام رالایق بودنت ندانستی
بودنت راازمن دریغ میکنی مانندکلوچه ای شیرین ازکودک دیابتی
کمی بیا،،بگذارباورکنم هنوز زنده هستم هنوزنفس میکشم
مسیحای من بیاوزنده کن مرده ای راکه هیچگاه لایق معجزه ی بودنت نشد


0