شعرناب

بی نشونی

«بی نشونی»
وای اگه پیداش میکردم...آخه باتهدید کسی پیدا نمیشه...شاید داره صدامو می‌شنوه و برای حفظ جونش این کارو می‌کنه نه اینم جور نمیشه من تا حالا روش دست بلند نکردم پس چرا باید بترسه؟
اصلا مگه ترس دلیل میخواد؟مث همه اثبات کنیدهای قضایای ریاضی باید ثابت کنی از سوسک می‌ترسی تا نبرنت دیوونه خونه
دیوونه خونه کجاست؟جایی که داستان هاتوش گم میشن حتی یه خرابه هم نمیتونه باشه راستی خرابه ها کی قرار آباد بشن مواظب باشید یه نقطه کمتر نذارید ممکنه فرار کنند
من هنوز داستانمو پیدا نکردم گمونم باید برای دیوارها و گربه ها مژدگونی تعیین کنم تاخودشو نشون بده دلتنگم
حتی آب هم از خودش نشونه می‌ذاره و تنها نشونه ی«هدیه روز پدر»بی نشونیه
همین دلیل باعث میشه وقتی دیدمش باهاش مهربون باشم ماهاست دارم تمرین میکنم اگه دیدمش....
شاید باید برای دیدنش دنیاها رو عوض کنم شاید داستانها هم شبیه آدما باشن
دوست دارم بدونم الان علی داره چیکارمیکنه ؟فکرکنم هنوز بزرگ نشده ونمیتونه بره سر کار تابتونه برا باباش هدیه بخره
فاضله هاشمی بی فاصله


0