شعرناب

💚کجا شکر این نعمت گزارم💚

بسم الله الرحمن الرحیم
حکایتی کوتاه از گلستان سعدی
1)دو امیر زاده در مصر بودند یکی علم آموخت و دیگری مال اندوخت.
عاقبت الامر این یکی علامه ی عصر گشت و آن دگر عزیز عصر شد.
باری توانگر به چشم حقارت در درویش فقیه نظر کرد و گفت: من به سلطنت رسیدم و این همچنان در مسکنت بمانده است.
گفت: ای برادر شکر نعمت باری عزّ اسمه مرا بیش می باید که میراث پیغمبران یافتم یعنی علم و تورا میراث فرعون و هامان رسید یعنی مُلک مصر.
من آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم


0