سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        دلبرِ جوان تنهای پیر
        ارسال شده توسط

        نوید خوشنام

        در تاریخ : سه شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۴:۰۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۳۰ | نظرات : ۰

        روزهای زیادی گذشته آمده بودند و رفته بودند. با خودش جنگ دعوا مرافعه داشت. انگار چیزی را به خودش اثبات می­کرد که هرشب جلو آینه خوابش می­برد. چشم‌های مشکی، ابروهای مشکی، موهایِ بلندِ صافِ مشکی‌ش همگی پیر شده بودند. موهاش رنگِ پنبه‌ی دل‌هایی شده بود که توو جوانی‌هاش زده بود پرپر کرده ‌بود ریخته‌ بود لهیده بود و خودش را برداشته، رفته بود. لباس های پلوخوری-خوشگلِ قشنگش را که خیاط به زورِ اجبار ، هنوز به قواره‌ی جوانی‌هاش می­دوخت تن می­کرد. صبح که بیدار میشد اول نگا آیِنه می­کرد؛ دست به چروکِ لباس‌هاش می­کشید و به پَرپریِ موهاش که با پرِ کلاغِ سفیدِ درختِ روبروی پنجره مو نمی­زد؛ صاف و مرتب و کشیده‌شان می­کرد، میرفت توو آشپزخانه فسقلی‌ش نگا ظرف‌ها و چینی‌ها و قاشق چنگال‌ها می­کرد و درِ گوشی با خودش زمزمه می­کرد: "همان اگر بود براش غذای خوشمزه درست می­کردم انگشت‌هاش را هم با غذا گاز بگیرد." بعد سَر و روش را همانجا می­شست و صبحانه خورده نخورده می‌آمد بیرون می­گشت باز طرفِ آینه، جلوش ایست می­کرد، شانه‌ای به موهاش، خطی به چشم­هاش و ابروهاش، رنگی به لـب‌ها، عطری ادکلنی به لباس‌هاش می­زد -و شاید فکر می­کرد که چرا بوی ادکلن‌ها را دیگر نمی­شنود چندوقتی‌ست- روسریِ دلخواه [همان صورتی که یک زمانی در سالگردشان کادو گرفته بود] را سر می­کرد و دوباره می­چرخید روو به عقب و تخته گاز می­راند سمتِ بالکن و هر مَردی که از توو کوچه رد میشد توی عمقِ صورتش و بازوهاش دقت می­ریخت می­دید اینها که "همان" نیستند. گلِ آفتابگردانِ مضطربی را می­ماند پیرزن. برمیگشت داخل روبروی آینه لایِ چروکِ پوستِ زیرِ چشم‌هاش و لب‌های هنوز خوش‌ایستاش می­گشت دنبالِ اثری از آن دخترکِ بازیگوشِ شب‌واره که روزی جایی مَردی را شیفته‌عاشق‌مجنون کرد؛ و لابلای همان چروک‌ها می­گشت دنبال علتی برای نخواستن‌اش و نمی‌یافت؛ مرور می­کرد علت­های ماندن با کسی که "چیز"های خوبِ بسیاری داشت جز شیفتگی، عاشقی، جنون. پیرزن، تنها، عمرش را در گشت و گذار می­گذراند بین همین چیزها. آن صبح که چشم باز کرد، توو آینه، پشتش، مرد ایستاده بود. داشت توی آینه بِش لبخند می­زد. چشم‌هاش را با پشتِ دست­هاش مالید. مرد بود. مثل هفته پیش نرفته محو نشده بود. هول‌هول تندی چرخید طرفش، انگاری فرفره، دست دراز کرد بالِ کتش را بگیرد پیش بکشد بوش کند بمالد به چشم­هاش قدِ چندسال زار بزند قصهٔ اینهمه سال را براش تعریف کند که چطور او نبوده گم بوده پریده بوده بین سیاهی­ ها؛ پاش به پای میزِ آینه گرفت، چپه شد، محکم، میز و آینه هم روش، سرش کوفت وسطِ زمین، شکافت خون آمد. روحش راه افتاد برود. چشم هاش بسته شدند، بسمتِ پای مردی که نبود.
         
        نوید خوشنام یکشنبه 2 خرداد 95

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۹۱۴ در تاریخ سه شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۴:۰۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        شاهزاده خانوم

        ه عاقبت گر عمری باشد ماندگار ااا میگذارم این سخن را یادگار ااا مینویسم روی کوه بی ستون ااا زنده باد یاران خوب روزگار
        نرگس زند (آرامش)

        مااااسلام بر خواهر عزبزم شااااهزاده خاااانوم مهم نیست حرف تو همه جا بسیار خندانک برا ما ثابت شده ای ک خیلی وقته مشاعره نیومدم الان ی نگاه کردم پیامت خوندم جواب دادم بدون ما همیسه دوست داااااریم استیکر بوس در حال پرتاب وبعد خنده
        ساسان نجفی

        همه چی آرومِ شاهزاده خانم اا حرف حساب بی جوابِ شاهزاده خانم
        طاهره بختیاری

        در این دنیای فانی چرا ناگزیری جواب پس دهی خودت باش عزیزم خودت ولاغیر اهمیت نده
        شاهزاده خانوم

        ب سلام به همه نابیون محترم ااا خوشم نمیاد قسم بخورم برای این موضوع کاملا بی ارزش اما چنان با روح و روان آدم بازی می کنید مجبورم این کارو بکنم به والله قسم توی ناب هیچ پروفایل فیکی ندارم ااا برای چی وقتی می تونم خودم فعالیت کنم حرفامو بزنم فیک داشته باشم ااا نه ثنا خانوم منم نه آتنا خانوم نه هیچ احد و الناس دیگههه ااا توی ناب و وبلاگم تنها یه اسم دارم اونم شاهزاده خانوم از سال هشتاد و هفت تا حالااااااا ااا شاد باشید

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0